غزل·۳ ماه پیشتبدیلکو انتهاسیاهی تا کجاستاین طعم شیرین به آبی تبدیل شده. نه بیشتر نه کمتر همان شب های تاریکبه همان شکل نورت را درونم می بلعم چه روشن حالا چگون…
غزل·۳ ماه پیشروزهای پاک کارامازوفیبرگشتماز شب های خیالبافیاز روزهای پاک کارامازوفیاز باور داشتن به خدایی تمام می شود این جدایی این بی باوری در یک لحظه زیباییحقیقت می…
غزل·۳ ماه پیششاید; گاهیدیوانگی ام را پذیرا باشجوری که هیچکس زندگی اش نکردهتو مثل منی؟ گاهی می بینم شبیه هم نیستیمیک توهمچیزهایی میبینم خلا اندازه ندارد جای…
غزل·۷ ماه پیشخلا میانه«من از وقتی که سرم رو به سمت کهکشان ها بردم، دیگه رغبتی به چیزی ندارم فقط نگاه میکنم تا همه چیز رو فراموش کنم. اون چیزی که در بطن وجودم مو…
غزل·۲ سال پیشتنها بودن یا نبودن«من انسان خوشبختی می بودم، اگر که تنها نبودم.»این را از کسی شنیدم که تمام طول زندگیاش آغشته به تنهاییاش بود، اما حالا روی دیگری از زندگی…
غزل·۲ سال پیشباطلچه مصیبتیست. ما همه ی مان از فرهنگ گرفته تا مذاهب، درگیر خیلی از اصول و تفکرات شده ایم که راه آزاد اندیشی را بر ما بسته اند. می گوییم مذهب…
غزل·۲ سال پیشملیحه رفتخودم رو مشغول دانش می کنم تا برای وجود احساساتم دلایل دیگه ای بیارم یا شاید ناچیزشون کنم. چون ملیحه، تو آگاه بودی که زندگی چه بی معناست اما…
غزل·۲ سال پیشواقعیتتشویق شدم که با واقعیت بمونم، دیدم آنقدر ها هم بد نیست. وقتی به ریشه ی چیزها فکر میکنم و قرار نیست چیزی گولم بزنه.مگر این که سوال هایی بپرس…
غزل·۲ سال پیشامیدآدمی بایستی امیدش را ذخیره کند.باید هربار آگاه باشد که روز دیگری می آیدکه آنگاه مانند امروز نه ایمان خواهد داشت نه امید. تمام نیروی خود را…
غزل·۲ سال پیشهمراه با جهانزمان هایی که عاقل می شد، بهترین خودش بود. جهان را با حالت بی تفاوتی نظاره می کرد.«چه فرقی می کند رویایی داشته ام ، چه فرقی میکند چه احساسی…