۱- «اسلام در خیالخانهی جمعی مسلمانان از هر گونه معرفت تاریخی تهی شده و همچون حجت برتر سلطهی دینی و علمی به آن نگاه میشود. چنین اسلامی همان نقش «الله» در قرآن را دارد یعنی دارای علم و قدرتی فراگیر و جهانگستر است. باید این نکته را یادآوری کنم که لفظ «الله» (با صرف نظر از دیگر اسماء و صفات خداوند) در قرآن ۱۶۹۷ بار آمده است در حالی که لفظ اسلام فقط ۶ بار آمده است. این نکتهی آماری نشان میدهد که خدا/ الله به تدریج محو و کمرنگ شده است هر چند گفتار قرآنی با شدتی آموزگارانه بر این صفت تأکید میکند. کانونی ساختن توجه و اهمیت به اسلام، به مثابهی حجت بیان حلال و حرام و حق و باطل و حسن و قبح و خیر و شر، بالارفتن مقام عالمان تا حد واسطههای گریزناپذیر حاکمیت عقیدتی را در پی دارد (محمد ارکون، انسانگرایی در تفکر اسلامی، انتشارات طرح نقد، چ۱، ص ۵۰)».
۲- گرچه شک نیست که در تصورات و خیالخانهی ما اسلام جای الله نشسته و این دو لفظ را بهراحتی در نقش یکدیگر به کار میبریم و این سخت هولناک است، اما به راستی اسلام در اصطلاح قرآن به چه معناست؟ به نظر میآید تعریف جناب ارکون از اسلام تنها در مقام جدال صحیح است. واقعیت آن است که حتی آن عبارت «اسلام» که ۶ مرتبه به صورت مطلق در قرآن به کار رفته نیز با آنچه ما امروز اسلام مینامیم تنها یک مشترک لفظی است. اسلام در قرآن، نامی است برای روش همهی پیامبران، نه نامی برای تعالیم و سنت مدوّن محمد(ص). در آیهی ۷۸ سورهی حج میخواهیم:«آیین پدرتان ابراهیم، که شما را مسلمان نامید (۲۲:۷۸)». همچنین در آیهی ۳:۵۲ پیروان عیسی(ع) یعنی آنان که ما امروز مسیحی مینامیم، مسلمان خوانده شدهاند. و در آیهی ۱۰:۸۴ یهودیان یعنی پیروان موسی(ع)، مسلمان نام گرفتهاند. در نتیجه آیهای که میفرماید:«هر کس دینی جز اسلام بجوید از او پذیرفته نیست (۳:۸۵)» باید در سایهی آیات فوق فهمیده شود. خود محمد(ص) نیز مسلمان به معنای قرآنی و پیرو روش نامدوّن ابراهیم(ع) بوده و فرمان داشته است همچون ابراهیم هیچ سنت و میراثی را شریک حقیقت تلقی نکند تا چه رسد به جایگزین حقیقت/ الله! لذاست که در آیهی ۱۲۳ نحل میخوانیم:«سپس به تو اشارت کردیم که حقجویانه از آیین ابراهیم پیروی کن که او از شریکاندیشان نبود (۱۶:۱۲۳)».