۱- «حدود سال ۲۰۰ پیش از هجرت، عربها کبیسه را از یهودیانی که در همسایگیشان بودند آموختند. آنها شروع به تقلید از یهودیان کردند و ما به التفاوت سال خود با سال شمسی را وقتی به حد نصاب میرسید [یعنی هر دو یا سه سال]، یک ماه مستقل نامیدند. و افرادی از بنی کنانه [یکی از قبایل ساکن مکه] مأمور بودند در سخنرانی اختتامیهی مراسم حج، سال نسیء را اعلام کنند و آن سال ماه قمری پس از حج، نسیء نامیده میشد [و سال قمری بعدی با یک ماه فاصله آغاز میشد]. عربها در این زمینه به اتفاق نظر رسیده بودند. نام این فرآیند را نیز به واسطهی تناسبش با نسیان، نسیء گذاشته بودند چون هر دو یا سه سال یکبار حسب نیاز، آغاز سال را به فراموشی میسپردند. در نتیجه اولین ماه نسیء مصادف بود با محرم [اولین ماه قمری] و سال بعد مصادف بود با صفر [دومین ماه قمری] و الی آخر. پس سال اول، نام محرم [ماه اول] را میگذاشتند روی صفر [ماه دوم] و سال دوم نام ماه اول را میگذاشتند روی ماه سوم و… تا اینکه نسیء در دوازده ماه میچرخید به محرم باز میگشت. آنها همچنین حساب چرخش نسیء را نگه میداشتند و آن را «چرخش سالیان» مینامیدند و میگفتند از فلان سال تا فلان سال، یک «چرخش» پیش آمد. با این حال اگر ماهی از فصل خودش جلو میافتاد دوباره تفاوت لازم را با سال شمسی اعمال میکردند… تا اینکه پیامبر(ع) هجرت کرد و آن سال، سال نسیء بود و شعبان، محرم نامیده شد و رمضان، صفر نام گرفت. پیامبر(ص) تا حجة الوداع صبر کرد و سپس برای مردم خطبهای خواند و گفت امسال «چرخش سالیان» به هیأت روزی که خداوند زمین و آسمان را آفرید درآمده است و منظور ایشان این بود که ماهها به جای اصلی خود بازگشتهاند و اثر کار عربهای پیش از اسلام از بین رفته است. به همین دلیل است که حجة الوداع، حج الأقوم [یعنی قوامیافته] نامیده شده است. از آن سال به بعد نسیء حرام اعلام شد و کنار گذاشته شد (آثار الباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان بیرونی، تصحیح ادوارد شاو، نسخهی عربی چاپ سال ۱۸۷۸ لایپتزیگ، ص۶۳».
۲- کاربرد جوهری تقویم در دورهی پیشاصنعتی، تعیین فصلها برای کشاورزی بوده است.
۳- نام ماههای قمری از جمله «ربیع الأول- اولین ماه بهار» به روشنی به این کارکرد اشاره دارد.
۴- با فرض اعمال نسیء، ماه رمضان هر سال در حوالی ماه أيلول سامی یا همان سپتامبر میلادی واقع میشود. که تقارنی نیز با روزهی یهودیان به مناسبت بازگشت حضرت موسی(ع) از کوه طور یا همان یوم کیپور دارد.
۵- ابوریحان بیرونی در قرن ۴ در بخشی که بالاتر آوردم، عینا روایت رئیس منجمان دربار عباسی در بغداد در قرن ۲، ابومعشر بلخی در کتاب الالوف را دربارهی چگونگی برهم خوردن نظم ماههای قمری ذکر میکند.
۶- نیازی عزالدین، پژوهشگر تاریخ اسلام در کتاب «النسيء والتقويم الإسلامي» با مقایسهی تاریخ فتح شامات یعنی نبرد یرموک در منابع اسلامی و غربی نشان میدهد نسیء حداقل تا سال وقوع این نبرد یعنی ۴ سال پس از فوت پیامبر(ص)، در تقویم قمری اعمال میشده است.
۷- شواهد درونمتنی از جمله نسبت دادن موضوع نسیء به یهودیان در ابتدای داستان برای ایجاد نفرت و القای دخیل بودن آن و شواهد برونمتنی از جمله موضوع تاریخ قمری نبرد یرموک، میتواند نشان از آن داشته باشد که نظر ابومعشر بلخی و سپس ابوریحان بیرونی، در واقع برساختهی سلیقهی سیاسی دربار عباسی است. چنانکه در موضوع بنیانکنکردن مسجدالحرام و انتقال پایتخت، مکه نیز گویا عباسیان به موفقیت چشمگیری دست یافتهاند [برای مطالعهی بیشتر در این باره به کانال تلگرامی با همین آی.دی مراجعه کنید].
۸- نهایتا ما با دو احتمال طرفیم:
الف) روایت ابومعشر بلخی را بپذیریم که نسیء در حجة الوداع برچیده شده است.
ب) روایت نیازی عزالدین را بپذیریم که نسیء پس از پیامبر(ص) و در زمان خلفا نیز اعمال میشده است و در دورهی نامعلومی در قرن ۱ و ۲ توسط یکی از خلفای اموی یا مروانی یا عباسی برچیده شده.
در صورت پذیرش احتمال اول به این نتیجه میرسیم که:
روزه که از تشریعات دوران مدنی است، در تمام زمان حیات پیامبر(ص) در ماهی غیر از ماه رمضان “حقیقی(؟!)” گرفته میشده است! هر سال زمانی حوالی پایان تابستان. و این خود بیش از هر چیز نشاندهندهی سرشت قراردادی احکام شرعی است.
و در صورت پذیرش احتمال دوم به این نتیجه میرسیم که:
بر خلاف روایت عباسی از ماجرا، پیامبر(ص) اعتراضی به «نسیء» نداشته و قصد نداشته تقویم و در نتیجه کشاورزی و «سفر [حج] زمستانی و تابستانی- رِحلَةَ الشِّتاءِ والصَّيف (۱۰۶:۲)» را بههم بزند و در تمام دورهی حضور ایشان و پس از ایشان تا مدت نامعلومی همیشه رمضان در پایان تابستان بوده است. اما سپس ائمهی شیعه(ع) نیز به فرآیند برداشته شدن نسیء توسط حکام تن دادهاند و این نیز بار دیگر سرشت قراردادی احکام شرعی را نشان میدهد.
۹- همچنین در صورت پذیرش احتمال دوم میتوانیم بگوییم اعتراض آیهی ۳۷ سورهی توبه به خود «نسیء» به عنوان یک امر تقویمی نیست بلکه به حلال و حرام شمردن سلیقهای آن است. زیرا در سالهای کبیسه، ماه نسیء بلافاصله پس از «ذی الحجة» قرار میگرفته و در صورتی که نسیء را حرام اعلام نمیکردند، کاروانهایی که در مسیر بازگشت از حج زمستانی بودند مورد دستبرد قرار میگرفتند و «حرمات الله» یعنی انسانها مورد تعرض واقع میشدند. چنانکه در تاریخ آمده در سالهایی که قبایل به هر دلیلی برای جنگ عجله داشتند، از بنیکنانه میخواستند آن سال نسیء را حرام اعلام نکند!