«لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم (۵:۱۷ و ۵:۷۲)»
۱- کفر مخالف شکر است. شکر یعنی شکوفاکردن و بهرهبرداری و مسئولیتپذیری. کفر یعنی کمگذاری و سهلانگاری و بیمبالاتی. «لقد کفر الذین قالوا…» یعنی آنان که اینگونه میاندیشند، به بیمبالاتی گرفتار میآیند.
۲- الله همان حقیقت است که «إن الله هو الحق (۲۲:۶ و ۲۲:۶۲ و ۲۴:۲۵ و ۳۱:۳۰)».
۳- مسیح یعنی منجی. این کلمه در سنت سامی یا ادیان ابراهیمی، پیش از آنکه لقب عیسای ناصری بوده باشد، نماد تجلی خداوند در پایان تاریخ است.
۴- «لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح بن مریم». آنها که حضور حقیقت را در یک منجی و در یک انسان، دوران، زبان و زمین خاص مجسم میبینند، به اهمال گرفتار میآیند؛ اهمال در حق باقی انسانها، دورانها، زبانها و زمینها. حال آنکه هماکنون روح خداوند خانهگزیده در تک تک انسانهاست و حقیقت، هماکنون مقیم قلمرو فرمانروایی خویش و متجلی در این خلقت است. که «هو في مُلكِه مقيم (دعای جوشن کبیر)» و «متجلي بخلقه لخلقه (خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه)».
«إن الله هو المسیح» گفتن یعنی منحصر کردن نجات، در آن انسان، دوران، زبان و مکان خاص. یعنی تقسیم انسان و جهان و زمان به دو بخش. بخش اول تفاله است و بخش دوم حقیقت و جوهره. یعنی ثنویت. یعنی انکار اکنون؛ حضورِ اکنونِ حقیقت. یعنی کفر به اکنونِ تفاله، به نفع آیندهی حقیقی. حال آنکه نجات، در شکر است؛ در شکر و شکوفایی و بهرهبرداری از حضور حقیقت در انسان و اکنون و اینجا، نه در حوالت آن به بخش دوم و حقیقی زمان! نجات، در لبخند به کودک اکنون و دلبستن به آیندهی نویدبخش اوست، نه در تقسیم جهان به ناحقیقی و حقیقی و سپس کمگذاری و سهلانگاری در حق حضور خداوند، به امید زیر و زبر شدن انسان و زمین و زمان در آینده. به امید پردهی دوم جهان. نجات، خوشبینی به آیندهی اکنون است و دعوت به شکر و شکوفایی. حقیقتِ متجلی در جهان و دمیده در انسان، اکنون نیاز به دستگیری ما دارد که «إن تنصروا الله ينصركم (۴۷:۷)».