۱- خورشید منبع ذره ذرهی حیات روی زمین است. اگر خورشید نباشد حیات از روی زمین ریشهکن خواهد شد و لحظهای نخواهد پایید.
۲- قرآن دو چیز را «سراج منیر» نامیده است. محمد(ص) را (۳۳:۴۶) و خورشید را (۲۵:۶۱).
٣- در حکمت اشراق و حکمت متعالیه محمد(ص)، نَیِّر (=نوربخش) اعظم و عقل اول نامیده شده است.
۴- ابراهیم میگوید من توسط خورشید پرورده نشدهام! ربوبیت خورشید را بر حیات خویش نفی میکند! (۶:۷۸) ادعایی محیر العقول که مساوی انکار علیت است. طبیعی است که قومش او را انکار میکنند.
۵- رتبهی اول فراوانی کاربرد ریشهی شرک در قرآن مربوط به سورهی انعام با ۲۳ مرتبه است. یعنی سورهای که انکار علیت توسط ابراهیم در آن روایت شده. جایگاه بعدی سورهی توبه است با ۱۲ مرتبه. فاصلهی چشمگیری است.
۶- در سورهی انعام پس از داستان ابراهیم و نفی علیت خورشید در حیات زمینی، میخوانیم «إن الله فالق الحَبِّ و النویٰ- الله شکافندهی دانه و هسته است. (۶:۹۵)» در حالی که طبیعی بود آیه چنین باشد:"إن الشمس فالق الحَبِّ و النویٰ".
٧- پس از بیان داستان ادعای عجیب ابراهیم، خداوند در قرآن میگوید این حجّت ماست که به انبیاء عطا کردیم و سپس نام ۱۸ پیامبر را ذکر میکند. عبارت «حجتنا» و ذکر یکبارهی نام این تعداد پیامبر در قرآن هیچ مشابه دیگری ندارد.
۸- همانگونه که شریک دانستن «سراج منیر» و خورشید مادی با تمام عظمت و نوربخشی و تأثیر انکارناپذرش در حیات مادی، شرک است، شریک دانستن «سراج منیر» و خورشید معنا با تمام عظمت و نوربخشی و تأثیر انکارناپذیرش در حیات معنوی نیز شرک به شمار میآید و همین انکار ربوبیت خویش، سرّ اعجاز و خلود پیام رسول الله(ص) است.