آریان رحیمی
آریان رحیمی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

آخرین بارها

گاهی گذر عمر آنچنان سریع می‌شود که حتی نمی‌توانی متوجه شوی که آخرین بار هایت کی بود و کجا بود، همیشه یک جمله را برای خودم بازگو میکنم که بیشتر برای نسل من و پیشتر از من معنی می‌دهد و آن این است: همه ما روزی برای آخرین بار با دوستانمان در کوچه بازی کردیم و دیگر بعد از آن نه.
به همین اندازه ساده ممکن است که هریک از ما کاری را حتی همین الان انجام دهیم و این آخرین باری باشد که تجربه‌اش می‌کنیم و حتی روحمان هم از آن خبردار نباشد. بسیار کلیشه‌ای به نظر می‌آید اگر بگویم طوری زندگی کنیم که انگار هر روز آخرین روز زندگیمان است یا ...، اما می‌خواهم بگویم، هر چیزی، آخرینی دارد، گوشه حواستان به این آخرین بارها چشمی داشته باشید، شاید چیزی که حالا برایتان بدیهی است، بعدا برایتان حسرتی شود.
بزرگی همیشه می‌گفت و من هم نقل قول می‌کنم، همه تلاشمان را بکنیم که با همه حضورمان هر کاری را انجام دهیم. می‌دانم زیادی رویایی به حساب می‌آید ولی باور کنید تنها راهی است که می‌شود مطمئن شد هیچ آخرین باری حسرت نمی‌شود.
اما حضور ما در این روزمره بسیار پیچیده شده است، زیرا همیشه به یغما رفته با حضور های ناقصمان در همه جا است، یعنی نه در حالیم و در اینجا و نه کامل در آن جاهای دیگر که سیم ها و بی‌سیم ما را به آنجاها وصل کرده و نه کامل در گذشته و آینده. کاش می‌شد فهمید که ایده همیشه در دسترس همه بودن از کجا آمد که این همه ابزار خلق شده که ما را همیشه در دسترس برای همه قرار دهد، چرا نباید هنوز معطل جواب شویم و چشم انتظار باشیم؟ چرا نباید هنوز دلهره داشته باشیم و قرارهایمان هنوز شبیه هرشب نگاه کردن به ماه در ساعت مشخصی نباشد؟ چرا نباید.
همه این ابزارها به گونه‌ای ما را نیمه و ناقص همه جا حاضر کرده‌اند و این یعنی همه جا هستیم و هیچ جا نیستیم.


پ.ن: نمی‌دانم چرا صحبت به اینجا رسید، شاید به خاطر کینه همیشگی من از شیوه ارتباطات نوین است.
پ.ن۲: کنی شبیه پدربزرگ‌ها منبر رفتم اما باید بگویم که چیزی جز تجربه‌ام را ننوشته‌ام.

آخرین بارخاطراتحضورارتباطلذت بودن
گاهی می‌نویسم، شاید کسی بخواند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید