- چه میبینی؟
+ یک کوه، یک کوه بلند، که در میان رشتهکوهی در هم تنیده است، رشته کوهی پوشیده از برف، باد سردی میوزد که هوا را دو چندان سرد میکند، احساس میکنم سرما در تنم رسوخ کرده، پاهایم در میان برف گیر کرده، در میانه گروهی از آدم ها که به لباس های رنگی دارند به صورت مرتب و پشت سر هم مسیر بالا رفتن از کوه را میپیمایند، خستگی از تنمان میچکد. گویی مسیر چند روزهای را طی کردهایم، چیزی نمانده به قله برسیم اما میدانی، همین چند متر آخر انگار اندازه همه مسیری که طی کردهایم قرار است نفسمان را بند آورد. کاش میشد برگشت، همیشه این لحظات به این فکر میکنم که کاش میشد الان گفت: که دیگر نمیخواهم ادامه دهم و همان لحظه پس از گفتن این جمله خودت را در خانه ببینی که در وان آب گرم دراز کشیدهای و لیوانی چایی داغ در دست داری و دیگر خبر از کوه و هوای سرد و باد تند و هیچکدام از اینها نبود. اما نمیشود، میدانی که.
- چرا میشود، چشمانت را باز کن
کاش میشد از چشم همدیگر دید، کاش میشد از دید همدیگر قضایا را درک کرد، کاش میشد. میبینید، شما تصویر سادهای را خواندید و احتمالا صحنههایی را در ذهن خود تصور کردید، اما باید بدانید که هیچ یک از آنها حتی شبیه آنچه من تصور کردهام نیست، جالب است که تصویر هیچ یک از آنهایی که این متن را میخوانند هم شبیه تصویر دیگری نیست، در واقع هریک از ما دنیا را از دید خود میبینیم و با تجربیات خود درک میکنیم. تصورات ما برخواسته از تجربیات ما هستند و برداشت های ما هم برخواسته از تجربیات ما هستند و احتمالا برداشت و تصور هر شخصی مختص خود اوست و هیچ دیگریای وجود ندارد که دقیقا شبیه او از قضیه برداشت کند یا تفسیر کاملا منطبقی داشته باشد. این موضوع همان دلیلی است که باعث میشود بتوانیم به خودمان و دیگران حقی برای درنگ کردن بدهیم زمانی که با مسئلهای روبرو میشویم و همچنین حق همدیگر را برای داشتن برداشت های دیگر پایمال نکنیم. تصور نکنیم که تنها برداشت درست برداشت ماست و چیزی جز آن صحیح نیست، تصور نکنیم که همه چیز به سادگی آن چیزی است که ما تصور میکنیم، شاید واقعا اینگونه نباشد، شاید برای ما موضوعی بدیهی باشد و برای دیگری فاجعهای عظیم، چرا که هر کسی از دید خودش به قضایا نگاه میکند و این دید مختص آن فرد است و بر اساس تجربیاتش شکل میگیرد.
پ.ن: ما هر یک دنیایمان کاملا دنیایی منحصر به فرد است و هیچ شباهتی به دنیای هیچکسی ندارد و هیچوقت نمیتوانیم به طور کامل دنیا را از چشم دیگران ببینیم اما میشود گاهی درک کنیم که شاید او فقط از دیدگاهی دیگری مسائل را تجربه کرده و دارد دنیا و اتفاقات را میبیند و تشریح میکند.
پ.ن: یکی از بهترین تجربیاتی که به تصویر کشیده شده(البته احتمال دارد تجربه نباشد و فقط یک فیلمنامه باشد) فیلم جاندار است، در این فیلم شما میتوانید جبهه های متعددی را ببینید که هر یک کاملا مسیر متفاوتی از دیگری را در پیش گرفته و اگر درست به رفتارشان و مسیری که در پیش گرفتهاند و آنچه باور دارند فکر کنید میبینید که هر کدام در جایگاه خود بهترین تصمیم ممکن را گرفته و فقط دارد کاری را انجام میدهد که مطمئن است بهترین انتخاب او در آن وضعیت است.