من نمیتوانم زنی را دوست بدارمبیرون از نبض شعر! نمیتوانم با اندامی به گفتوگو بنشینمکه هجّیکردنش را نمیدانمکلمه به کلمهو بخش به بخش...و زن شعری استکه چه بنگارمشو چه از یادش بَرَم، میمیرم.