رها فهیمی
رها فهیمی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

یک پاراگراف از سه کتاب - قسمت اول - رابطه

برای اینکه بشه توی بازار ادویه فروش‌ها راه رفت لازم نیست حتما تا استانبول برید، کتابخونه‌ی همه‌ی ما پر از رنگ و بوئه کافی دستمون رو دراز کنیم و قد چند سیر ازش برداریم!

این دست پست‌ها رو سعی می‌کنم هر چند روز تکرار کنم. فقط برای خوشایند خودم و کتاب‌های نخونده‌ام.


  • کتاب اول؛ پایان رابطه نوشته‌ی گراهام گرین؛ ترجمه‌ی احد علیقلیان. [ دفتر دوم - فصل یکم - صفحه‌ی هفتاد و دو ]

فکرش را بکنید که قصدم فقط این بود که از زیر زبانش حرف بکشم. روی کف اتاق کنار او کز کرده بودم و همین‌طور تماشایش می‌کردم گویی شاید دیگر هیچوقت دوباره او را نبینم _ موهای قهوه‌ای که هر لحظه به رنگی در می‌آمد انگار که یک حوض مشروب روی کف‌پوش چوبی ریخته باشند، انگار در مسابقه‌ی دو شرکت کرده و اکنون مثل ورزشکاری جوان پس از پیروزی از پا درآمده است.


  • کتاب دوم؛ عکاسی،بالون سواری، عشق و اندوه نوشته‌ی جولین بانز؛ ترجمه‌ی عماد مرتضوی. [ از دست رفتنِ عمق - صفحه‌ی هفتاد و چهار ]

در عنفوان زندگی، جهان به شکل سردستی به دو دسته تقسیم می‌شود: آن‌هایی که لذت تن دیگری را چشیده‌اند، و آن‌ها که هنوز نه. بعدش تقسیم می‌شود به آن‌ها که عشق را شناخته‌اند و آن‌ها که هنوز نه. و باز بعدش اقل‌کم اگر خوش‌شانس باشیم یا از جهاتی هم بدشانس جهان به دو دسته تقسیم می‌شود: آن‌ها که بارِ اندوهی را به دوش می‌کشند و آن‌ها که هنوز نه. این تقسیمات، بی چون و چرا هستند؛ همچون نوار حاره‌ای زمین که از آن گذر می‌کنیم.


  • کتاب سوم؛ دانوب خاکستری نوشته‌ی غادة السمان؛ ترجمه‌ی نرگس قندیل‌زاده. [ حریق آن تابستان - صفحه‌ی شصت و نه ]

یعنی امشب هم می‌آید؟ امروز صبح وقتی تلفن زد تا طبق معمول خداحافظی کند، چیز تازه‌ای در صدایش بود؛ طنین تازه‌ای که ترساندم. حالا منتظر نیمه شبم و مثل کسی که دیر زمانی‌ست دارد صبرِ سرآمده‌اش را دفن می‌کند، ناخن‌هایم در خاک فرو می‌روند... صدای خودم را می‌شونم که مثل جادوگر بد ذاتی نجوا می‌کنم: « می‌آید. گفتار تنم شده و می‌آید ... »


کتابکتابخوانیرابطهعشقپاراگراف
به معنای واقعی یک پشت کوهی، از پشت کوه‌های البرز - علاقمند به نوشتن - خودِ مَن. امیدوار و امیدوار و امیدوار...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید