گاهی فکر میکنم برای زندگی کردن،
فقط همین ترکیب برام کافیه
یه آهنگ که بوی تو رو زنده کنه
یه عطر که خاطراتت رو بپاشه روی لحظههام
و تو…
که حتی وقتی نیستی، با همهچیز حاضری
عطر تو
یه حضور خاموشه،
که بیصدا میاد،
اما همه چیزو توی دلم به هم میریزه
اون لحظهای که آهنگِ “بنشین تماشایت کنم” پخش میشه
نمیدونی قلبم چطور از جا کنده میشه
چشمهام بستهست
ولی دارم تو رو میبینم
دارم لبخندتو حس میکنم
و اون عطری که شد آرام شبهای من
میدونی؟
تو فقط عشقم نیستی
تو تکهای از منی
که بدون تو نمیتونم شکل کامل خودم باشم
جان جهانم نبودت
فقط یه کلمه نیست
یه زخم عمیقه
یه فروپاشی آروم اما بیرحم
تو شدی دلیلِ زنده بودنِ لحظههام
و اگر نباشی
نه عطر، نه آهنگ، نه خاطره
هیچکدوم دیگه منو نجات نمیدن
تو تمام ماجرایی…