ملال در فرهنگ فارسی معین: اندوه، پژمردگی، افسردگی.
وقتی کتاب رو شروع کردم فهمیدم مدتهاست به ملال دچارم.
ملال عمیق !
کتاب فلسفه ملال از لارنس اسوندسن و ترجمه افشین خاکباز .
ملال سطحی و عمیق میتوانند دو سر یک خط باشند.
مثالی برای ملال سطخی اینگونه است زمانی که یزی باید باشد و نیست. خود کتاب منتظربودن را مثال میزند ، امکاناتی در فرودگاه هست که وقتت را با آن بگذرانی ولی آنچه که از فرودگاه انتظار داریم این است که زودتر آنجا را ترک کنیم پس دچار ملال میشویم، وقتی با تاخیر در پرواز روبرو میشویم دچار ملال موقعیت میشویم.
ملال سطحی گذرا هست. با ایجاد یک ارزش جدید یا سرگرمی میتوان از آن خارج شد. اگر بطور کلی به دنبال نشانه های ملال هستید میتوان ملال رو در قالب جمله "دیگه هیچ چیز جالب نیست" پیدا کرد یا زمانی که سخت مشغول کاری هستید ولی باز هم حال خوشی ندارید.
کتاب اشاره دارد خشونت ها و قتل ها هم از دل ملال می آیند.
در این نوشته سعی داشتم کوتاه بگویم حالی به نام ملال وجود دارد و ملال برابر است با بی معنایی در زندگی که در دوره معاصر بیش از همه دوره ها درگیر آن هستیم . برای درک بهتر و دانستن بیشتر از شما دعوت میکنم کتاب رو مطالعه کنید .
اگر کتاب را خوانده اید و یا نظری دارید برایم بنویسید.
از تجربه های ملال انگیز و رهایی تان بنویسید...