ویرگول
ورودثبت نام
Ramtin Ezoji
Ramtin Ezoji
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

سفر برای سفر

پیکره‌ای برای طرح‌واره‌های کشف‌شده‌ی اخیر باید، تا در هنگام بازکشف فسیل‌های این کاشفِ نگهبان، پیکره‌ای نوفُرم دیگر شاید. شناخت پیکره‌ها با سرعتِ سرسام‌زای ضربآهنگ، نهایت صفر است. بادکنک مدرنِ پُر شده از جوّ یا بالنی که ظرف زمانی را با خود به مکانی دیگر می‌برد؟ تک‌تیراندازانی که در مکان ما ظروف را می‌شکانند و از زمان فسیل‌ها یادگاری نمی‌گذارند. هر نقشی معلولِ معطوف شده به هیجانات ضارب است و از دیدگاه امروزی، خالق آن ضارب، کوهی بوده که به ارزشِ شیرین، فرهاد خود را می‌تراشید. تو در نقش کاشف ابزاری را نیاز خواهی کرد که منِ دست‌مایه شده برایت فراهم می‌کنم. بر دستِ چپت، زیر پایم را خرس می‌گذارم تا که انتظار بکشی. بر دست راستت منم را می‌گذارم تا که اعترافاتم را بپاشی. انتظار تا شروعِ سفرِ بعدی در ناخودآگاهِ درون که از غار سبز ناشناخته‌ها به پتیارگی محاطش سلام می‌کند.

سلام! من را می‌بینی که بار ناامنی آن منبع را می‌کشانم. ثبت شده که زودتر از من شروع به ضبط می‌کرد. بر حضورِ روانت فرهاد می‌شوم تا که به شیرینمان برسی. تو که در ردّ و تمنّای رشدی؛ تعارضی بر ضدّیت خودت. توتالیتری که لیتر لیترِ خود را می‌سوزانی و جیغ جیغ! که سوختم. جنگ بر سر ناخواسته‌ها!

اشتباه من بود. اشتباه خوبِ من که از تو، ما را ساخت. فرماندهان سپاهِ جنگِ داخلی. شخصیتی که خون‌آشامِ پساپرتابِ سنگ‌های معطوف به سَر است. یک باکتری در جریان هستی. با بی‌نهایت صفتِ حقـ/ـیقی برای مدح و ستودگی. پیروز در نبردِ تحدّی و مثالی برای توحید در نقضِ اسطوره‌ی الله. تکاملی مختصر برای تحققِ بُردنی نبودنِ یگانگیِ تضاد. سفر از آب شروع شد و به فضا رسید. ما هم در خندقِ سرپوشیده‌ی محافظان هستی، با نیستی می‌جنگیم. یکی از ما می‌ماند و تو، آن نیستی. تو این همه نیستی. امّا می‌توانی گرد و غبار این جریان را بر سطوح سلول‌هامان احساس کنی. می‌توانی که احساس کنی. احساس کن! تو در نقش کاشف باید نقشه داشته باشی که با تماس و صرف هزینه‌ای جانی می‌/خری. ما در نقش تو باید جک را به هزارتوی فرارِ چیف برسانیم تا از آشیانه‌‌ی جنون، پرواز کند. هم‌زمان باید شیر بخوری تا که با چشم باز از سیستم شرطی شویم. جهان ما از ردّ و تمنّا عاری‌ست. رشدِ ما طبیعی‌ست. طبیعت ما جایی‌ست که طبیعتی نیست. تعارض، برای شباهنگامِ نبود اوست که به قاضی پرونده‌ای باید که نبودش در این نبرد نیستی ناپدید شود. آن که باید از شمارش معکوس ریاضیاتِ ضمایر به من برسد. آن‌گاه این سفر برای سفر بعدی تمام می‌شود و یک آغاز از ابتدای پایان، شروع می‌شود.

سفرخودنهادهزارتومتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید