زینب بیشه ای
زینب بیشه ای
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

امنیت خود را به «کلانتر» بسپارید

گمشده عصر جدید چیست؟

برخی می گویند محبت، صمیمیت، رفاقت، عشق و...

هرکسی بر اساس چیزی که در زندگی خود کم دارد گمشده روزگار الکترونیک و تکنولوژی را چیزی می داند. هرکسی نداشته هایش را به ویژگی های زمان گره می زند و خود را برتر و ساده تر و پاک تر از آن می داند که روزگار بتواند بر او آلایشی بزند. آدم ها یکدیگر را از دور می بینند و دلشان می خواهد گامی برای نزدیک تر شدن به هم بردارند. اما ترس از طرد شدگی که قبلا طعم تلخش را با تک تک سلول هایشان احساس کرده و به واسطه آن زمین و زمان را چنگ زده اند، مانع از تکرار تجارب پیشین می شود.

در عصر جدید آدم ها به دنبال خودشان می گردند. آدم هایی که خودشان را گم کرده اند سایه محبوبی را که دلشان می خواهد از خودشان ببینند در دیگران می جویند. جستجو می کنند و آدم های دیگر را می کاوند. حتی وقتی سال ها در یک رشته و یک مهارت تا حد زیادی خود را غرق می کنیم، می بینیم که باز هم نتوانسته ایم پاسخ سوال «من کیستم» را به درستی بدهیم. حقیقت این است که ما هویت خودمان را در عصر جدید گم کرده ایم.

سوال اصلی این است: هویت چیست؟ یک انسان باید چه ویژگی خاصی داشته باشد که بداند هویتش برایش تعریف شده است یا نشده است؟ اصلا اگر کسی هویت نداشته باشد چه می شود؟ نکند به دنبال هویت بگردیم و به جای یافتن آن امور اشتباهی را جایگزین کرده و سراسر تباه شویم؟ اصلا مگر تباهی هم مطرح است؟ اگر یک انسان همه عمرش به دنبال یک هویت اشتباه رفته باشد، در اواخر عمر چه تفاوتی با کسی دارد که هویتش را درست انتخاب کرده است؟ مگر هویت درست و غلط هم داریم؟

 - هیچ کس با تو همراه نیست
- پس تنها می رم.
- چرا؟
- چون دلم می خواد.
- چرا؟؟
- چون فقط همین مونده برام... دیگه هیچی برام نمونده...
- پس فقط خودت مهمی.
- بانی به فورکی نیاز داره.
- نه تو به بانی نیاز داری.
- هیچ کس با تو همراه نیست - پس تنها می رم. - چرا؟ - چون دلم می خواد. - چرا؟؟ - چون فقط همین مونده برام... دیگه هیچی برام نمونده... - پس فقط خودت مهمی. - بانی به فورکی نیاز داره. - نه تو به بانی نیاز داری.




هویت بخشی از وجود انسان است که در جریان تحقق بخشیدن به جزئیات خودش نیاز به پرسش را از بین می برد. پرسش ها متفاوتند. بعضی پرسش ها از چیستی هستند و بعضی از چگونگی. و البته پرسش هایی هم از سر چرایی هستند. هویت آن جریان مهمی است که در وجود ما چیستی ها و چرایی هایمان را ساکت می کند. هویت دستاویزی است که در لحظات بحران تنهایی و سکوت محیط اطرافمان می دانیم می توانیم به او چنگ زده و خودمان را از تمام نداشته هایی که حسرتشان گلویمان را می دَرَد رها کنیم. هویت بخشی از وجود است که وقتی درست شکل بگیرد، در برابر فقدان ها و کمبودها و حسرت حاصل از آن ها ما را بیمه می کند. در واقع هویت مثل یک سپر محکم در برابر همه ترس هایی که جریان زندگی در دل حرکت خودش بر جان ما روا می دارد، عمل می کند و نمی گذارد ترس فلجمان کند. هویت صحیح حرص هایمان را کنترل می کند. وقتی خود را در بستر یک هویت کامل و کافی تعریف می کنیم، امکان ندارد با دیدن مزیت های دیگران و امکاناتی که به خاطر انتخاب هایشان به دست آورده اند، به رنج حسد و یا در بهترین حالت در تعب غبطه ای بی انتها بیفتیم. زیرا خود را در آغوش چیزی می یابیم که می تواند تمام انرژی و توان ما را بگیرد. به شکلی که دیگر رمقی برای حسرت خوردن باقی نمی ماند.

کسی که با یافتن هویت خودش مسیر و راه پیش رو را بشناسد، خواهد دید که به مرور تمام کوره راه ها برایش به کوچه باغ دلپذیری تبدیل می شود که از بستر استراحت او را بیرون کشیده و مانع از تنبلی و رخوتش می شود. کسی که بهترین جامه را بر تن روح و روان خودش بپوشاند، در واقع از قبل اندازه قد و قامت خودش را به خوبی می دانسته و تمام زوایای خویش را خوب می شناخته است. همین شناخت سبب می شود وقتی مسیری که او را به سمت رشد و بالندگی حقیقی خودش می برد، ببیند به سرعت آن را به عنوان برترین راه تشخیص داده و تمایل خود را به حرکت در آن مسیر نشان می دهد. با بیشترین سرعت و توان ممکن همه پتانسیلی که در خود سراغ دارد را در آن مسیر خرج می کند.

وقتی حرف از شناخت می شود این اشتباه پیش می آید که شناخت همه چیزی است که انسان به آن نیاز دارد. بیشتر ما گمان می کنیم دلیل سرگردانی ها و حیرت هایمان نداشتن شناخت کافی  و مناسب از خودمان و ابعاد وجودمان است. اما حقیقت این است که حتی هنگامی که به شناختی کامل هم دست پیدا کنیم، باز هم برای حرکت در مسیرِ یافتن هویت، باید به دنبال مکمل دیگری هم گشت. زیرا شناخت مانند چراغ راه است. وقتی خود را به خوبی میشناسیم راه برایمان روشن می شود. اما عوامل دیگری برای حرکت در مسیر نیاز است تا بنیه و انگیزه کافی برای حرکت کردن هم داشته باشیم.

هویت همان عامل اصلی تحقق چیزی است که ما به دنبال آن دنیا را زیر و رو می کنیم. چیزی که ما کنار داشتن همه ویژگی های خوبمان باید به آن تمسک کنیم. هویت داشتن یعنی چیزی که هدف ما برای حرکت را شکل می دهد. امری که به ما انگیزه می دهد و بنزین کافی برای حرکت در مسیر رشد را برایمان تامین می کند. در واقع هویت ما ماهیت حرکتمان را شکل می دهد.

آدم ها باید به هویت صحیح و مناسب و دقیقی چنگ زنند که تمام انرژی و توان آن ها را به استخدام گرفته و پتانسیلی که در وجود خود دارند را به شکلی کامل تخلیه کند. هویت داشتن مایه آرامش ماست. زیرا می دانیم در کنار داشتن آن با هرچیز دیگری در این جهان کاری نداریم. اما چگونه باید هویتی که مناسب ماست را پیدا کرده و در مسیر رسیدن به آن گام برداریم؟

ادامه دارد...

هویتطردشدگیامینتچیستیآرامش
خواندن و نوشتن دو بال پرنده خوشبختی هستند. به دنیای تأملّات من خوش‌آمدید. ranabishe88@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید