وقتی ازم میپرسند: «سالاد شیرازی با چی میچسبه؟» سکوت میکنم. جوابی ندارم چون سالاد شیرازی قدرت تبدیل نان و پنیر به وعدهای شاهانه را دارد.
سه رنگ سفید و سبز و قرمز که در میان غذایمان پخش میشود، هوش از سرمان میپرد و نمیفهمیم چقدر میخوریم، چرا میخوریم و با این ترکیب به خود آسیب میزنیم یا نه؟ معدهدرد و سنگینی شکم را فراموش میکنیم و تنها به همان لحظه میاندیشیم که با شعف دانههای برنج و سالاد را مخلوط کرده و غرق لذتی بیانتها میشویم.
سالاد شیرازیخورها معمولا همانهایی هستند که رابطههای خود را بر مبنای کیف و لذت آغاز میکنند. نگران آینده آن نیستند. از رفتن و دلشکستن و دلشکستهشدن واهمهای ندارند چون عادت کردهاند در همان لحظه زندگی کنند.
بهتر بگویم: این افراد معنی در لحظه زندگی کردن را درست نفهمیدهاند. آنها نمیدانند اشتباه کردن در هرزمانی رخ بدهد ضررش را به فرد میرساند. آنها تنها به لذتی که در لحظه میبرند، دل خوش میکنند. پس وقتی سالاد شیرازیشان _ شما بخوانید رابطه غلطشان _ به انتها میرسد، به مثابه قمار بازی هستند که بباخت همهچیز و نماند او را الّا هوس قمار دیگر!
بیتابی برای رسیدن به درجه بالاتری از ارتباطات یکی دیگر از نتایج اعتیاد به سالاد شیرازی است. وقتی عادت میکنیم همیشه سطح ابتدایی نیازهایمان را سریع تامین کنیم و اهمیتی به عواقب آن نمیدهیم، به مرور ناچار میشویم در صدر فهرست انتخابهایمان گزینههای مبتذل را بگذاریم. زیرا نفس ما عادت به صبر و حوصله ندارد. پس برای حفظ فیگورِ تنها نبودن و معاشرتی بودن، تن به معاشرت با هرآدم نامناسبی میدهیم.
اولویت سالاد شیرازی خورها کیفیت نیست. ممکنست بدانیم اگر به جای توجه به دنیای بیرون گاهی تنهایی و تأمّل در خویش را پیشه سازیم، آدم بهتری خواهیم بود و طبیعتا ارتباطات با کیفیتتری را هم تجربه خواهیم کرد. اما این علم به ما کمکی نمیکند چون یاد گرفتهایم به اولین ندای قلبمان توجه کنیم و اهمیتی به آنچه ورای آن رخ میدهد نمیدهیم.
همین امر باعث میشود به مرور دنیا را جایی پست و زندگی را جریانی راکد و کسلکننده و خود را تنهاترین عنصر اضافه عالم بدانیم. در حالیکه کمی ژرفنگری به ما کمک میکند اشتباه خود را درست تشخیص داده و فروپاشیهای روانی را بر گردن دنیا و مافیهایش نیندازیم.
پ.ن: سالاد شیرازی فقط یک تمثیل از هوسهایی است که دنبال میکنیم تا لذت بیشتری ببریم. وگرنه که بنده خودم مخلص این پدیده اعجاب آور هستم :)