من 1 متر و 67 سانتی متر از آن چه انسان نامیده می شود هستم. در مقاطعی به دروغ، درازای خود را 1 متر و 68 سانتی متر اعلام کردهام. این در حالی است که بر اثر سالها پشت میز نشینی (دقیقن 8 سال) احتمالن، با احتساب قوز گُردهها، باید 4-5 سانتی هم کوتاهتر به نظر برسم. دماغ عقابی، چشمهای قهوهای نه ریز و نه درشت، پاهای کشیده و از همه مهمتر موهای فر از ویژگیهای بارز ظاهری من است. وقتی فکر میکنم با موهایم بازی میکنم و ماکارونی، گربه، شعر خواندن با صدای بلند، روشن کردن آتش و وارد شدن به خانه مرتب بعد از سفری طولانی را بسیار دوست دارم. از صدای تق تق پاشنه کفش، دانه مرکبات، ناخن کاشته شده واقعن بدم می آید.
الان که به این مانیتور خیره شدهام چشم راستم درد میکند و حس میکنم پلکش هم کمی افتاده است. دور قاب مانیتورم پنج برگ یادداشت زرد چسباندهام که وظایف و کارهای روزانه یک کارشناس دون پایه در یک شرکت خصوصی را به من یادآوری میکند. زیر پایه مانیتور دو کتاب "رفتار مصرف کننده در گردشگری" و "روش تحقیق با رویکرد پایاننامه نویسی" گذاشتهام که شاید از قوس قوزم کاسته شود.هرچند که کتابها به بهبود قوزم کمکی نکردهاند اما دست کم از وقتی از نوشتن پایان نامه ارشدم صرف نظر کردهام -یا بهتر بگویم از فرط وحشت کنارش گذاشتهام- بالاخره برای این کتابها هم مصرفی جور شدهاست.
در آغاز یک روز کاری خلوت، در میانهی جستوجو برای یافتن ترجمهی روانی از اشعار چزاره پاوزه (که یک عمر اسمش را اشتباه تلفظ میکردم: به سکون واو)، اینجا مینویسم چون نوشتن را دوست دارم.
-رعنا