همه ما تو زندگی رابطههای زیادی رو تجربه میکنیم. رابطههایی که خیلیاشون رو مثل رابطه عاطفی خودمون انتخاب میکنیم و بعضیاشون رو مثل رابطه خواهر و برادری یا پدر و فرزندی، اختیاری رو شکلگیریشون نداریم.
همه این رابطهها از جایگاه، احترام و حتی تقدس خاص خودشون برخوردارن اما ارزشمندی و اهمیت هر رابطهای رو رفاقتی تعیین میکنه که اون رابطه جدا از ماهیت اصلی خودش، بهش میرسه.
اصلا عمق و اصالت هر رابطهای باید به میزان رفاقتی که بین دو سر اون رابطه وجود داره سنجیده بشه. مثلا رابطه یه زن و شوهر نه صرفا بخاطر پیوند زناشویی و همسری بینشون، رابطه یه خواهر و برادر نه بخاطر نسبت خونیشون و رابطه یه استاد و شاگرد نه به دلیل علم اون استاد یا نیاز شاگرد به آموزش بلکه به مقدار رفاقتی که بین اونا ایجاد شده اندازهگیری میشه.
میزان این رفاقت رو خیلی موقعها تو لحظات از دست دادنه که متوجه میشیم. مرگ یه پدر گاهی فقط از دست دادن کسیه که باعث شده ما به دنیا بیایم و نیازهای اولیهمون رو تامین کرده و گاهی از دست دادن رفیقیه که جای خالیش تا ابد قراره خالی بمونه.
تموم شدن یه رابطه عاطفی گاهی فقط جدا شدن دو جنس مخالف و خراب شدن آیندهایه که با هم متصور بودن و گاهی از دست دادن رفیقیه که یکی از دلگرمیهای زندگی یا دلیل محکمی برای تحمل و تقسیم رنج زیستن بوده.
اینجاست که میفهمیم چرا خیلیا با مرگ یا از دست دادن یکی از عزیزانشون دیگه نمیتونن مثل قبل به زندگی ادامه بدن یا نگاه کنن.
شاید لازمه یه بار دیگه و این بار با خطکش رفاقت به رابطههامون نگاه کنیم تا ارزشمندی و عمق اونارو متوجه بشیم و قدر بدونیم. شاید اینطوری بتونیم جلوی از دست رفتن خیلی از رابطههارو بگیریم. حتی شاید بتونیم بعده از دست رفتن یه رابطه، رفاقت بینمون رو حفظ کنیم و ادامه بدیم.
شاید بشه صد بار یه رابطه جدید ساخت ولی رابطهای از جنس رفاقت رو نه؛ نه حداقل به سرعت و سادگی. به قول محمود دولت آبادی: مگر دوستی از آن مایه که به رفاقت بیانجامد چند بار میتواند رخ بدهد و در چند مقطع عمر؛ چقدر باید بگذرد تا انسان از دوستی به رفاقت برسد؟