این روزها به حکم تقدیر، گاه و بیگاه مجبور به نوشتنِ نامههای اداری میشوم. نامههایی به غایت تصنعی و پرتکلف. انگار باید تمام سعی ات را مصروف نوشتنِ متنی به زبانِ غیرآدمیزاد کنی. معتقد ام نامههای اداری، ذوق آدمی را کور میکنند و شعلهی خلاقانهنویسی را خاموش. نکته اینجاست که انگار ادارینویسان در روشی که برای نوشتن تحمیلشان شده، تامل نمیکنند و شک و تردیدی به دل راه نمیدهند. از همه بدتر اینکه بعد از مدتِ کوتاهی که چموخمِ آن نوعِ نوشتن را از بر شدند و از یک ادارینویسِ آماتور به ادارینویس حرفهای ارتقا یافتند، به مدافعانِ سرسخت و متعصب آن نوع نگارش بدل میشوند. ادارینویسان عملا ادارینویسی را به نوعی سنت بدل کردهاند و خودشان را سربازانی میدانند که وظیفهی حراست از میراث به ارث رسیده را دارند -آن هم با جان و دل. کافی است در یک فضای اداری سعی کنی تغییرِ اندکی در شیوهی نگارشی نامهها ایجاد کنی. آنجاست که این سربازان اسلحه به دست به سر وقتات میآیند و پیش کس و ناکس ریشخند ات میکنند که بله! فلانی حتی توانِ نوشتن یک نامهي ساده را هم ندارد.
بگذریم! قصد ام از این چند خط، معرفی کتابی بود که گویی برای این منظور نوشته شده است. کتابِ بهزبانِ آدمیزادِ رضا بهادری. «یادداشتهایی در ستایش پاکیزهنگاری و نکوهش شلختهنگاری در متون اداری و رسانهای». یادم میآید چند سالِ پیش برای یافتن این کتاب، انقلاب را زیر و رو کردم و دستِ آخر در مغازهي کوچکی که اصلا فکر اش را نمیکردم، بدستاش آوردم. میدانم پیدا کردن آن امروز هم دشوار است اما، از بخت خوشِ ما فیدیبو نسخهي الکترونیک کتاب را در اختیار علاقهمندان -البته با مبلغی ناچیز- قرار میدهد.