ویرگول
ورودثبت نام
رستا ناصری
رستا ناصری
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

حرف‌ها و کارهای احمقانه

هممون حرفای احمقانه‌ای زدیم. حرفای احمقانه‌ای که بعدها ازشون پشیمون شدیم.

هممون کارهای احمقانه‌ای کردیم. کارهای احمقانه‌ای که بعدها ازشون پشیمون شدیم.

پشیمون شدیم و شروع کردیم به خودزنی...

من از اونام که حرفا و کارای احمقانه‌ی خیلی خیلی زیاد و خیلی خیلی احمقانه‌ای داشتم... چه در ویرگول و چه در دنیای واقعی.

جرروبرقی می‌کشم و یهو یاد اون حرفا و اون کارا میوفتم... دلم می‌خواد دسته‌ی جاروبرقی رو محکم بکوبم به سری که قبلا حرفای احمقانه‌ای زده و کارهای احمقانه‌ای کرده...

یه مدت واقعا گریه‌م می‌گرفت. واقعا از فکراش دیوونه می‌شدم. بعدش اتفاقای وحشت‌ناک‌تری افتاد و بهشون فکر نمی‌کردم تا الان، یعنی تعطیلات که وقت فوق‌العالی‌ای است برای یاداوری خاطرات مزخرف و احمقانه‌ی قدیمی و حتی جدید!

من در قبال شما - ویرگولیای عزیز - خیلی حرفا و رفتارهای احمقانه‌ داشتم...

خیلی.

خیلی خیلی احمقانه بودن... خیلی. وقتی به خودم یاداوری می‌کنم همچین آدمی بودم، کلمه‌ای براش پیدا نمی‌کنم...

می‌ترسم به خاطر اونا قضاوتم کنید بدون اینکه بدونید تمام روز به همون کارار فکر می‌کنم و بیشتر از همه دلم می‌خواد برگردم به گذشته و دیگه اون‌ها رو تکرار نکنم... نکنم تا چیز بدی از من تو ذهنتون نمونه...

خواهش می‌کنم تمام کارها و حرفای احمقانه‌ی منو فراموش کنید... ببخشید... من و اون رستای احمق با حرفا و کاری احمقانه رو یکی نکنید... من فهمیدم چه کارای احمقانه‌ای کردم... فهمیدم و ماه‌ها خودم رو بخاطرشون سرزنش کردم... امیدوارم درک کنید. امیدوارم ببخشید. امیدوارم...

شنیدن اینکه بخشیدین بهترین آرامش ممکن رو بهم می‌ده ?

خلاصه‌ی پست من این عکسس?
خلاصه‌ی پست من این عکسس?
بالاخره عکس‌های خیلی باربط!
بالاخره عکس‌های خیلی باربط!



نوشتمش تا بدونید چقدر متئسفم از اتفاق‌های گذشته...

مهمامیدوارگذشتهاحمقانهدرد و دل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید