رستا ناصری
رستا ناصری
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

رفتش که رفتش!

من زیادی وابسته می‌شم. نمی‌تونم از چیزهای قدیمیم دل بکنم و دور انداختن هرچیزی برام شکنجه‌ست. و این یکی از بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف‌هامه.

وقتی ناچارم چیزیو که دوست دارمو از دست بدم، بدجوری ناراحت می‌شم.

پیش یکی به پاک کردن معروف بودم. آدما وقتی با خودشون سر لج باشن، به خودشون آسیب می‌زنن. برای اون شخص، بیشتر از اون زمانایی می‌گفتم که همش سر لج بودم... درسته، من وقتی با خودم سر لج باشم چیزایی که دوست دارمو پاک می‌کنم. (نه فقط پاک کردن، دور ریختن، از بین بردن، کاش یه فعلی بود که مفهوم همه‌ی اینارو باهم نشون می‌داد...)

بعدش وقت یه دوره اشک ریختن برای از دست داده‌هامه!

باید یاد بگیرم نباید زیاد دل‌بسته بشم. هیچ چیزی تا ابد نمی‌تونه باهام بمونه، هیچ چیزی غیر از خودم. یه روز میام می‌بینم لپ‌تاپم خراب شده، یه روز مجبور می‌شم کتابامو اهدا کنم، یه روز عزیزانم رو از دست می‌دم و یه روز از این خونه می‌رم. اون وقته که حسابی نابود می‌شم...

وقتی می‌دونیم قراره از دست بدیم، دیگه چطور انگیزی‌ای برای به دست آوردن می‌مونه؟

از همین الان حدس می‌زنم بگید چیزای مادی اهمیت ندارن و ما باید خاطراتو ثبت کنیم، ولی تا وقتی چیزای مادی نباشن دیگه چطوری می‌تونیم به خودمون ثابت و یاداوری کنیم که همچین اتفاقی برامون افتاده؟


پیشنهاد می‌کنم کلا توی کاور پست‌های من دنبال چیز مربوطی نگردید!
پیشنهاد می‌کنم کلا توی کاور پست‌های من دنبال چیز مربوطی نگردید!


تمام هیستوری واتسپِ وِی پاک شده... می‌دونین یعنی چی؟ یعنی دیگه هیچ چیز مادی‌ای مربوط به دوستی‌هاش توی این دوسال نداره!



گذشتهوابستگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید