ویرگول
ورودثبت نام
رزم‌آورِ نور
رزم‌آورِ نور
رزم‌آورِ نور
رزم‌آورِ نور
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

دوم: چهل روز گذشت

هر روزی که می‌گذره سخت‌تر می‌شه. هر لحظه جانکاه‌تر... افسوس‌های مدام.

رزم‌آورِ من ای کاش نرفته بودی... برات گل کاشتن. اتاقت را آب و جارو کردن. من با خودم در خودم اشک می‌ریزم و هیچ‌کس از این حال من خبردار نیست... دلم هر لحظه خون می‌شه. کاش نرفته بودی.

برات می‌نویسم. تا مبادا فکر کنی فراموشت کردم... تو هم‌رزمِ روزهای سخت من... ای کاش نرفته بودی...

بندبند وجودم درد می‌که... از این آتیشی که به جونم انداختی...

ای کاش

و ای کاش

و هزاران بار ای کاش

نرفته بودی...

چهلمرگسوگ
۱
۰
رزم‌آورِ نور
رزم‌آورِ نور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید