روایت های ساده ی یک زندگی...·۵ سال پیشانگار بال هام رو چیدنتقریبا دو ماه و نیم دیگه عروسیمه. و من بیشتر از هر حس دیگه ای این روزها غمگینم. غمگین از اختلاف نظر هایی که بین دو تا خانواده رخ داده.. اخت…
روایت های ساده ی یک زندگی...·۵ سال پیششناسایی شدماومدم اینجا...که بنویسم باز..که خالی کنم خودم رو از کلماتی که گاهی سنگینشون اذیتم میکنن.. قبلا تو همین جا ویرگول مینوشتم. ولی نمیدونم چطوری…