سه شنبه گاهی در هشتم روز خرداد ماه سنه 1363 هجری خورشیدی، در خانواده ای........
نه ولش کن اینجوری حال نمیده. آقا میگن امروز سالروز تولد منه؛ مادر پدرم میگن، شناسنامه ام میگه و دوستایی که هر سال همین موقع ها همه ی تلاش مذبوحانشون رو برای سورپرایز کردن انجا میدن و ایضا تلاش مذبوحانه این تازه متولد برای ضایع نشدن یاران جان!
امسال ی فرقی عمده ای هم داشت، خیلی عمده. پسرم زنگ زد بهم تبریک گفت..... خیلی خوشحال شدم. بعد گفت بابا چند روز دیگه میای دنبالم بریم شهربازی فلان جا. گفتم ولی شما باید منو ببریا.. تولد منه مثلا... میخنده. همین که نگفت پس هیچم تولدت مبارک نباشه جای شکرش باقیه :/
اصلا نمیخوام بزنم توخط فلسفه بافی و ... عاااااممماااااا، تا جایی که میدونم، من فقط یکبار به این دنیا آمده ام و همه ی تاریخ های مثلا تکرار شونده، صرفا یا بخاطر قراردادهای اجتماعیه و گنجیدن در مغز ما! یا بهونه ای برای دور هم جمع شدن ها و کیک مالیدن به سر و صورت مظلومانی مثل من توسط ظالمانی مثل دوستان.
باور کنی یا نه، حتی گاهی اینکه به دنیا اومدنمون خواست خودمون نبوده رو هم همچی زیاد قبول ندارم!
از خدا میخوام کمکم کنه و قول میدم، اول از همه به خودم و بعد از همه بازم به خودم، که تلاشمو بکنم. برای تولدهای بی پایان، برای باور به بی زمانیِ زمان. برای تولدی بی مرگ و برای مرگی عین تولد.
آمین