طلبید. زنجان ما رو طلبید.
قراری بر رفتن به این شهر نبود، پیشنهاد یکی از آشنایان بود، و چه نیک پیشنهادی شد. یعنی محل سکونت رو هم خودش تامین کرد بنده ی خدا.
اولین تصویر ذهنی من از زنجان بر میگرده به اون ته مهای خاطرات بچگیم، توی ی کتاب داستان، که شخصیت اصلی که ی بچه بود، از زنجان میومد یا داشت از زنجان رد میشد! اولین خاطره تصویری ذهنی من از گنبد سلطانیه معروف هم باز بر میگرده به نقاشی تصویرگر همون کتاب تو همون داستان.
ما همون روزهایی رفتیم زنجان که 23 تا استان کشور درگیر سیل بودن و اونجا خبری از سیل نبود.
بررسی ها انجام شد و نهایتا برنامه ی سفر رو به دو بخش داخل و خارج شهر تقسیم کردم برای روزهایی که قرار بود اونجا بمونیم. ( یک روزش رو به دعوت مهمان نوازانه ی آشنای آشنامون برناممون تغییر کرد، ولی در کل با توجه به شرایط جوی به نفعمون شد :) )
سفر من حدود 5 روز طول کشید، با محاسبه روز رفت و روز برگشت؛ فی الواقع کم بود و موقع اومدن باز هم دلم میخواست بمونم و بگردم جاهای دیگه ی این شهر کمتر رفته شده توسط دوستان رو. نمی شد، بنابراین تصمیم گرفتم اگر عمری باشه و خدا بخواد، در سفر بعدی، به جاهای باز هم کمتر شناخته شده ی زنجان، مخصوصا مناطق طبیعی و بکر دور و برش برم. که میشه فصل دوم " زنجان نامه"!
کلا مسیر به زنجان ( با فرض راه افتادن از تهران یا کرج)، به دو قسمت تا قزوین و بعد از قزوین تقسیم میشه، هم به لحاظ مهم بودن خود شهر قزوین برای گردشگری - که ان شاءالله بعدا در موردش مینویسم - و کاملا قابلیت گشت و گذار داره، هم به لحاظ جاده! جاده بعد از قزوین، به طرزی محسوس خلوت میشه، حتی مناظر و اطراف و اکناف تغییر میکنه. ولی مسیر خوب و درست درمونیه.
برنامه ی ما اینجوری بود که سر راه، همون روز اول، قبل از ورود به شهر زنجان، بریم گنبد سلطانیه رو ببینیم. سومین گنبد بلند جهان. و اولین گند دو پوسته! پس رفتیم سلطانیه، شاید به فاصله ی 20 دقیقه مونده تا خود زنجان ورودی شهر سلطانیه هست ( چرا به کیلومتر نمیگم؟! ). منتها باید از بزرگراه اصلی اول برید تو جاده قدیم زنجان و جالب اینکه در برگشت به سمت زنجان، من مسیر وارد شدن مجدد به بزرگراه رو پیدا نکردم! و از همون جاده قدیم تا خود زنجان رفتیم. ( این داستان 2 بار تکرار شد :/ )
از همون دورِ دور، وسط مه و غبار بهاره ( چون ما اول بهار رفتیم ) یک حجم بزرگ و آبی، انگار که جایی بین زمین و آسمون باشه، مشخصه. این همون گنبد سلطانیه معروفه. اما شهر سلطانیه فقط این گنبد نیست، حداقل 2 مورد دیگه اثر باستانی داره که داخل خود شهر هست و فاصله زیادی با گنبد سلطانیه نداره.
عظمت این بنا به نسبت سایر خانه ها و بناهای شهر، اولین چیزیه که به چشم میاد. محوطه ی خیلی بزرگی هست و شواهد نشون میده که این محوطه کاربری های دیگه ای هم داشته و پس از تو سر و کله زدن شاهزاده ها و پادشاهان دیگه و فرسایش و چه و چ ه... مونده این بنای اصلی
نمای بیرونی هم طبیعتا نسبت به چیزی که ما امروز میبینیم تغیراتی داشته.
این بنا 3 طبقه داره ( و به عبارتی 4 تا). حتما طبقات بالاتر رو هم برید ببینید، مخصوصا طبقه ی دوم که در واقع میشه سطح سوم( پله های بلندی داره و برای سن بالاترها و یا کسانی که مشکل پا دارند ممکنه کمی سخت باشه.)
رسیدیم به طبقه دوم در ارتفاع تقریبا 27 یا 28 متری، وییوی شهر ( همون چشم انداز خودمون :) ) از اینجا خیلی خوبه. مخصوصا اینکه ی نمای تقریبا 360 درجه دارید شما.
توی گره چینی ها و نقش مایه ها رد پای هنر مغول در دوره ایلخانی محسوسه:
برای اطلاعات تکمیلی در مورد گنبد سلطانیه، خوندن این مطلب خالی از لطف نیست.
راستی صحبت از قزوین شد؛ این پست سر کار خانم شکیبا در مورد سفر قزوین رو هم پیشنهاد میکنم:
پایان قسمت اول.
قسمت دوم رو میتونید اینجا مطالعه کنید.