رضا
رضا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

میرویم تا هور، تا دل گرما


این نوشته، پست، شاید ترانه، یا هر چی رو ... در پاسخ به این پست نوشته بودم چند ماه پیش:


زندگی ی بازیه خاصه

کوچه های تنگ و تو در تو

اتفاقاتِ لحظه در لحظه

جمع دیوان، پشت این پستو!


شده ایم مثل عقربک های

ساعت کجدار مریز این دیوار!

تیک و تیک جلو میریم با هم

فارغ از تکرارهای بی تکرار


زندگی با تمام زیباییش

لمس لحظه لحظه ی مرگه

اگرم یکم کنی باور

خودِ پاییز هم تولد بَرگه


آخرش، توی نور این پاییز

لای خش خش بلند این سرما!

دست در دست زندگی با هم

میرویم تا هور، تا دلِ گرما


- آتش -

پ.ن: در اون کامنت، مصرع آخر به جای هور، خورشید نوشته شده بود که دیدم وزنش در نمیاد، اصلاحش کردم :). دوستان و اساتید قصوری اگر هست، بنده رو ببخشند. ادعایی در شعر و شاعری ندارم به هیچ وجه.

پ.ن 2 : چقدر خوبه این تگ " حال خوبتو با من تقسیم کن ". هر جا کم میاد بالاخره این رو مینویسیم. غم باشه، شادی باشه.. :))

حالا انگار اسلحه گذاشته اند بالای سرم برای نوشتن 5 تا تگ


شعرترانهزندگیادیباتحال خوبتو با من تقسیم کن
آتشی است.... مشتاق خاموشی در آغوشت roshanaa@yandex.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید