ویرگول
ورودثبت نام
رضا
رضا
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

گفتگوهای خودمانی ۴

من: وقتی دلت براش تنگ میشه بهش فکر میکنی؟

اون: نه

من: چرا خب؟!

اون: چون فکرش خیلی بزرگه، دل من کوچیکه؛ نمی گنجه

من: پَ چکار میکنی؟

اون: خودمو غرق میکنم

من: بخاطر ی دلتنگی؟! خر شدی باز؟

اون:

دلش دریاست، تو دریاش غرق میشم. نه فکری میمونه نه دلی. دریاست دیگه، دریاااا.... بفهم.

من: .....


فرو میرم تو نرمی و گرمای تنش.

خورشید منتظر طلوعشه.





پست های قبلی مرتبط:

https://vrgl.ir/rV3pI
https://vrgl.ir/JwR27
https://vrgl.ir/hUH6G



گفتگوهای درونیدلتنگیدریامحبّترفیق
آتشی است.... مشتاق خاموشی در آغوشت roshanaa@yandex.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید