در جایی خواندم که دکتر یونگ عادت داشت با مشت روی میز بکوبد و بگوید:
«مسئله همیشه بر سر چه کسی است، نه چه چیزی!»
اگر ما درباره چه کسی بودنمان تامل نکنیم، نمیتوانیم انتخابهای درستی داشته باشیم. اگر بدانیم چه کسی هستیم، آن وقت میفهمیم که چه شغلی برای ما مناسب است، چه همسری میتواند همراه مناسبی برای ما باشد و اینکه اساسا چه نوع سامانی برای زندگی ما مناسب است؟
اما اگر بخواهیم بدون حل کردن مسئله "چه کسی بودنمان"، به ارزیابی "چه چیزیها" برویم و در خلاء بپرسیم که علم بهتر است یا ثروت؟ همسر خوب کیست؟ زندگی ایدهآل چیست؟ و چه شغلی مناسب است؟ ناچار باید از یک «مرجع اقتداری» تبعیت کنیم که از خود حقیقی ما فاصله دارد و طبیعتا پاسخهایی درخور کیستی ما نمیدهد. این مرجع اقتدار میتواند ارزشهای حاکم بر جامعه و زمانه باشد و یا عقدهها و کمبودها و مسائل انباشته شده در طی زمان. این یعنی بر باد دادن زندگی!
در واقع همانطور که یونگ میگفت مسئله همیشه بر سر چه کسی است، نه چه چیزی!