ویرگول
ورودثبت نام
رضاعیدیان
رضاعیدیان
خواندن ۲ دقیقه·۱۸ روز پیش

تعالی روح

چطور میتوانست به کسی نشان دهد که روحش درمیان شعله های آتش میسوزد ...

از نظر خودش انسان احساساتی نبود زیرا همه انسان ها احساسات دارند ولی حس میکرد احساساتش به رتبه ای رسیده اند و ارتقا یافته اند،به محض اینکه احساسات باارزش میشوند همه میخواهند آن را حس کنند .ولی این احساسات ک از روح سررشته میگیرند و نو نهال و سرسبز هستند در سرتاسر زندگی ریشه ندوانده اند ،حس میکرد خودش را به دام یک عشق عنان گسیخته ایی اسیر کرده بود.

احساساتی که میتوانست به وضوح به تصویر بکشاند

و پشت یک تابلوی نقاشی با اب رنگ؛ رنگ امیزی کند

هر چند که عشق در مسیر اشتباهی باشد و به بیراه رود.اصلا چه کسی غلط و درست راتعیین میکند ..از نظر او معیار درست و اشتباه،خوبی و بدی ها در ذهن نهفته است و باید باتعقل و تفکر احساسات را کنترل کرد ،اما روح افسار گسیخته ایی که پر کشیده و به سوی ابدیت پرواز کرده است فرصت تفکر ندارد که..

وقتی پای عشق درمیان باشد معبود چندان مهم نیست عشق واقعی جسارت میخواهد،حتی ممکن است کسی لایق ان نباشد اما چون این نونهال کاشته شده عشق برای یکبار با مزه های ترد و شیرین بر روی جانت مینشیند و قلب و جانت را تسلیم میکند و خود را از خود بیخود میکند.این احساسات خالق گونه ایی ک دردرون متولد میشوند گاهی خارج از اراده ی ماس و برخلاف تصوراتمان ؛در واقعیت چیزی شبیه رفتار جنون امیز انسان است. در واقع باز هم بخواهی ان احساسات را سال ها بعد تجربه کنی و دوباره زنده ایشان کنی ،چیزی جز تقلید کوکورانه و نمایش احساسات مضحک هم نیست،چرا که ریشه احساستت خشکیده شده و جان نهال درونت گرفته شده .احساساتی که جانشان را گرفته باشی و رنگ بوی کلمات را از دست داده باشند حمل کردنشان دیوانگیست

زندگی خارج از مرزاحساسات فرو ریخته در جریان بود

بعد از اغوش های متناوب و تکراری ب خود میای و میبینی دیگر هیچوقت روحت را صاحب نشده اندبلکه مالک  جسمت شده اند .و روحی که در تاریکی مطلق به سر میبرد و تعالی و جاودانگی خودش را از دست داده است .وقتی مرکز وجودی خیشتن خود را یه جای دور و گم شده پرت کرده ایی ،همانند چتر بازی که از فاصله ۲۷۰۰فوتی هواپیما پرواز میکند و دستانش را دراسمان هماانند دو بال باز میکند و ایمان قلبی دارد که چترش باز میشود اماسقوط میکند و درد تمام سلول های تنش را ریش ریش میکند .روح هم در آتش درونش میسوزد و هرگز به آرامش نمیرسد

و آدم ها و جهان اطرافشان را همان طور که هست می پذیرد ..پذیرفتن گام بزرگیست به سوی اشتیاق برای هم پیمان شدن باجریانات پیشرو روست.

روحاحساساتعشقتعالیپذیرفتن
و خدایی که ناخدای کشتی عالم ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید