" من همیشه از بچگی هزار تا کار بود که دوست داشتم انجام بدم و چیزای مختلف بود که دوست داشتم یاد بگیرم. تعداد زیادی از اونها رو شروع کردم و کلاسهاشون رو شرکت کردم. مثل رشتههای مختلف ورزش مثل فوتبال،والیبال، هندبال و پینگپنگ یا مقوله هنر مثل سینما،نویسندگی، عکاسی و تدوین یا تنظیم موسیقی و نواختن ساز یا کارهای صنعتی و تولیدی. البته که اکثرشون رو الان کنار گذاشتم و خیلیهاشون برام نقطه افسوس شده که چرا ادامه ندادم.
الان هم این مسئله که در یک لحظه کارهای زیادی رو دوست دارم که انجام بدم و به وسع خودم اونها رو پیگیری میکنم و یاد میگیرم. به همین منوال سراغ خیلی کارها رفتم تو این سالها. از تاسیس شرکت و شروع بیزینس تا مسائل و مباحث روانشناختی، روانشناسی تجارت، حقوق تجارت تا الان که بیشتر در مورد دیجیتال مارکتینگ میخونم و این که یه کسب و کار رو چطور میتوان گسترش داد.
همیشه فکر میکردم به خاطر جوگیری سراغ چیزهای مختلف میرم. میدونم که نمیتونم بیخیال یادگرفتن علاقههام بشم؛ مثلا، من هنوز منتظرم یه فرصتی پیش بیاد تا آواز رو شروع کنم.
همیشه هم در جواب این سوال که تو دوست داری چیکاره بشی، مستاصل میشدم. استرس میگرفتم و نمیدونستم چی باید جواب بدم. هر بازهای از زندگی، دوست داشتم یه کاری رو انجام بدم. همه اینها باعث میشد فکر کنم که در آینده بلاتکلیف خواهم بود."
آدام اسمیت فیلسوف سرشناس اسکاتلندی، ایده «تخصصی کار کردن انسانها برای افزایش بازدهی و کیفیت کارها» را مطرح کرد. تخصصی کار کردن باعث میشود افراد در طول زمان در کار خودشان ماهرتر و حرفهایتر شوند، اما تخصصی سازی کارها برای همه افراد لزوماً نمیتواند چیز مفیدی باشد. شاید برای تربیت افراد بسیار حرفهای در هر کاری لازم است کارها تخصصی شود اما بسیاری از افراد هم وجود دارند که چندین توانایی بالقوه دارند و تصور کنید اگر این تواناییها را در یک راستا به کارگیرند، میتوانند چه اثر مرکبی خلق کنند و چند سر و گردن از بقیه جلو باشند.
خیلی از ما آدمها تواناییها و خواستههای متفاوتی داریم. از تکرار و سکون و انفعال بدمان میآید و دوست داریم که کارمان تنوع داشته باشد و شغلها و کارهای زیادی را تجربه کنیم. از تکرار، رخوت، انفعال و سکون و تکرار و تکرار بیزاریم.
افرادی مثل من، چند پتانسیلی(Multipotentiality) هستند. این افراد در صورتیکه بتوانند مسیر تجمیع تواناییهایشان را پیدا کنند، اتفاقاً یک سر و گردن از تمام اطرافیانشان موفقتر خواهند بود و گاهاً به موفقیتهای بسیار عظیم و بزرگی میرسند اما متاسفانه هنوز هم گاهی مورد انتقاداتی از جمله «سطحی نگر بودن»، «از این شاخه به آن شاخه پریدن»، «عدم تمرکز» و یا «بی هدف بودن» قرار میگیرند. در حالی که اگر به خوبی روی این افراد تحقیق کنیم، میبینیم که چنین انتقاداتی واقعاً به افراد چند پتانسیلی وارد نیست.
در جهان مدرن و در موقعیت هایی که برای داشتن یک شغل لازم است، فردی که هم متخصص شبکه های اجتماعی، هم سخنران، هم نویسنده، هم تحلیلگر ، هم توسعه دهنده وب و هم دارای سررشته در نرم افزارهای گوناگون باشد، یک فرد چند پتانسیلی و موفق خواهد بود.
افراد چند پتانسیلی سررشته های مختلفی از علوم یا فنون گوناگون دارند. تصور کنید اگر یک چند پتانسیلی بتواند تمام یا بخشی از مهارت هایش را در یک راستا به کار بگیرد، چقدر می تواند موفق شود.
بنابراین در یک کلام:
چند پتانسیلی بودن، میتواند یک تهدید بزرگ یا یک فرصت بزرگ باشد. بسته به اینکه چطور آن را به کار میگیرید و چطور از آن استفاده می کنید...
در کتاب لینچ پین در مورد این مقوله هم مثالی بود که مثلا شما "باریستا باشی و کار کامپیوتر هم بلد باشی، کارفرما تعدیل نیرو بکند، شما به خاطر داشتن دو تا مهارت اون کسی نیستی که اخراج میشه." پس برای اینکه در کارمون تبدیل به یک مهره غیر قابل جایگزین شویم، خیلی بهتر هست که جز مهارت تخصصیمون،مهارتهای دیگری رو هم بیاموزیم. تو کارت یه مهره غیر قابل جایگزین باشی بهتره که به غیر تخصصت یه مهارت دیگه هم داشته باشی.
( پادکست بی پلاس، خلاصه این کتاب رو داره، میتونید گوش بدین.)
یا در سخنرانی استیو جابز تو جشن فارغ التحصیلی دانشگاه استنفورد درباره Connecting Dots میگفت که "همواره در پی علاقهتون باشید. ممکن هست همون زمان ارتباطش رو در زندگیتون نبینید ولی در آینده همه اینها به هم متصل خواهد شد و نتیجهاش مشاهده میشه. مثالش هم خودش بود که در دوران دانشجویی به جای رفتن سر کلاسای دانشگاه کلاس خوشنویسی میرفت و بعدها با طراحی فونت برای Mac، منجر به فونتهای متنوع امروزه شد."
دیدن این تد تاک خالی از لطف نیست. صحبت رو با این سوال شروع میکنه که: «بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی؟» فکر کردن به جواب این سوال، ما رو به سمت اینکه حتما باید متخصص باشیم سوق میداد؛ و در ادامه با مثال زدن افراد مختلف نشون میده که میشه متخصص یک حوزه نبود و آدم موفقی شد.
بصورت کلی میتونیم چند پتانسیلی رو اینطور تعریف کنیم:
چند پتانسیلی در مقابل متخصص قرار میگیره؛ و میشه اینجوری هم بگیم که متخصص فقط میتونه با یک کار زندگی کنه و ازش در آمد داشته باشه ولی آدم چند پتانسیلی یا کلگرا مدام میتونه مهارتهای جدید داشته باشه و با هر شرایطی خودش رو وفق بده.
به طور کلی آدمهای کل گرا سه چیز برای کار کردن لازم دارن:
پول، معنا و تنوع.
این افراد به چهار دسته کلی قابل تقسیم هستند و هر کدام به روشی سه مورد فوق رو تامین خواهند کرد: