آیا تا به حال شده است که وقتی دیرتان شده مشاهده کنید تمام چراغ های راهنمایی خیابان قرمز هستند و یا لحظهای که وارد ایستگاه مترو میشوید، مترو در حال حرکت است و شما از آن جا میمانید؟ آیا تا به حال دقت کردهاید که هر وقت به دلیل داشتن دستشویی اضطراری میخواهید با عجله به خانه برسید آسانسور آپارتمان در آخرین طبقه قرار دارد؟ به نظرتان تعداد رخداد های این اتفاقات بیش از حد نیستند؟
در فرهنگ عامه دنیا برای این موارد که بسیار اتفاق میافتند نامی گذاشته اند، قانون یا قوانین مورفی. برای آشنایی با قانون مورفی میتوانید این پست را مطالعه کنید چرا که هدف من از نوشتن مطلب آشنا کردن مردم با چنین خرافهای نیست. درست خواندید خرافه!
شاید بتوان گفت قانون مورفی یکی از خرافه های فراگیر دنیا باشد که جوامع و فرهنگ های مختلفی به آن اعتقاد دارند.
طبق قانون مورفی اگر چیزی میتواند منجر به اشتباه شود، حتما خواهد شد. برای مثال "اگر چیزی از دستتان پرت شود که به آن نیاز داشته باشید، به دورترین نقطه در دسترس میافتد." شاید با خودتان تصور کنید که این گفته کاملا درست است و حتی اگر همیشه این اتفاق نیفتاد در ۸۰٪ موارد درست است. اما نکتهای که مردم در نظر نمیگیرند این است که مغز انسان ممکن است دچار خطاهای زیادی به هنگام دسترسی به حافظهاش شود. به این گونه خطاها در علم روان شناسی بایاس حافظه گفته میشود. به دلیل ایجاد این بایاس های مغزی انسان از تصمیم گیری یا نتیجه گیری منطقی باز میماند چرا که برای داشتن استدلالی درست ما نیاز به دادههایی درست داریم. بگذارید با یک مثال این مساله را ساده تر توضیح دهم. فرض کنید شما صاحب یک شرکت هستید و میخواهید تصمیم بگیرید که استراحت کارمندان نیم ساعت باشد یا یک ساعت. دستیاران شما دادههایی را به شما ارایه میدهند که در آن ها نشان میدهد با انجام یک آزمایش در طول یک روز معلوم شده است کمیت و کیفیت کار کارمندان هیچ تغییری نکرده است. در نتیجه تصمیم میگیرید که نیم ساعت استراحت روزانه برای کارمندان کافی است.
اما مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که اطلاعات شما به اندازه کافی نبودهاست. درست است که کارمندان با استرحتی نیم ساعته در یک روز مشکلی نداشتهاند اما اثرگذاری آن ها با گذشت یک هفته کمتر میشود و کم کم میزان نارضایتی و درنتیجه بهرهوری کارمندان کمتر میشود.
دلیل اصلی باور کردن قانون مورفی بایاس حافظه است.
حال فرض کنید که مغز شما همان رییس شرکت است و دادههای موجود از عملکرد کارمندها نیز حافظه شما است. اگر به اندازه کافی به اطلاعات حافظهتان دسترسی نداشته باشید شما دچار یک نتیجه گیری اشتباه به نام قانون مورفی خواهید بود. چگونه؟ ادامه مطلب را بخوانید.
بایاس های حافظه به قدری میتوانند جدی باشند که شما فکر کنید یک ایده جدید به ذهنتان رسیده اما در واقع آن را از یک جای دیگر یا حتی یک فرد دیگر شنیده باشید. به این حالت Cryptomnesia میگویند. برای اطلاعات بیشتر از بایاس های مغزی مقالات مختلفی وجود دارد ولی اگر دوست داشتید اطلاعات بیشتری کسب کنید میتوانم در مطلبی جدا به چند بایاس مهم بپردازم.
دو بایاس که برای رد قانون مورفی با آن سر و کار داریم، بایاس تایید و بایاس انتخاب است. حالت اولی وقتی به وجود میآید که شما یک عقیده را قبول دارید و وقتی میخواهید راجع به آن فکر کنید فقط به دنبال منابعی میروید که عقاید شما را تایید کنند. در مورد قانون مورفی بیشتر وقتی دچار بایاس تایید میشوید که از قبل راجع به قانون مورفی شنیده باشید حتی اگر اسمش را ندانسته باشید. پس از تایید این قانون ذهن شما در آینده به اتفاقاتی تمرکز میکند که قانون مورفی را تایید میکند. برای مثال ممکن است شما یک روز عجله داشته باشید و وقتی به ایستگاه تاکسی میرسید مشاهده کنید که هیچ تاکسی وجود در آنجا وجود ندارد. احتمالا این دیالوگ رو خواهید گفت:" لعنتی، هر وقت دیرم شده تاکسی نیستش " در حالی که ممکن است روز های دیگری باشد که شما عجله داشته باشید و بدون مشکل به ایستگاه تاکسی برسید و به راحتی به مقصدتان برسید. اما آیا وقتی به مشکل برخورد نمیکنید با خودتان میگویید " لعنتی، قانون مورفی اشتباه بود؟"
در حالت دوم بایاس که انتخاب نام دارد، معمولا وقتی اتفاق میافتد که شما با قانون مورفی آشنا میشوید. شاید در اینترنت مطالعه کرده یا یکی از دوستانتان توضیحاتی راجع به این قانون و مشکلاتش به شما ارایه میکند. آن موقع است که با خود فکر میکنید و تمام لحظه هایی که وارد ایستگاه تاکسی شدهاید، عجله داشته و تاکسی در آنجا نبوده را به یاد میآورید. مغز شما تمام اطلاعات لازم برای نتیجه گیری را به شما نمیدهد بلکه فقط مواردی که دیر کرده و به مشکل خوردهاید را برایتان آپلود میکند. اما شاید در واقعیت اگر بتوانید تمام مواردی که عجله داشتهاید و به ایستگاه تاکسی رفته باشید را از حافظهتان استخراج کنید و از لحاظ آماری بررسی کنید متوجه میشوید که حتی ممکن است این اتفاق کمتر از ۵۰٪ موارد رخ داده باشد.
میتوانید خودتان نیز این قانون را به آزمایش علمی بگذارید. هر گاه عجله داشتید به اتفاقاتی که میافتد دقت کرده و آن ها را یادداشت کنید و پس از گذشت یک ماه یک بررسی آمار انجام دهید :)
بنده در جست و جوی ریشه قانون مورفی با این مطلب مواجه شدم که در آن توضیح میدهد چگونه جوامع برداشت اشتباهی از قانون مورفی را نشر دادند. ادوارد مورفی یک مهندس در نیروی هوایی آمریکا با تخصص ایمنی بود. او عقیده نداشت که نمیتوان جلوی یک اتفاق بد را گرفت، بلکه به نظرش باید شرایط و تمام حالاتی که ممکن است پیش بیاید را شناخت تا بتوان جلوی خطر را گرفت. به همین دلیل است که جمله " هر چیزی که بتواند دچار خطا شود، حتما دچار خطا میشود" را گفته است. اما متاسفانه این جمله در سرتاسر دنیا به برداشتی اشتباه تبدیل شده است.
به امید روزی که همگی بتوانیم شفاف بیندیشم.