ویرگول
ورودثبت نام
Rojan Khanipour
Rojan Khanipour
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

چه خیال‌ها گذر کرد و...

خاصیت خیال است که همیشه زیباتر از واقعیت ظاهر می‌شود. اصلا برای همین فکر و خیال کردن لذت‌بخش است و آدم را حالی به حالی می‌کند. می‌بردت به دنیایی که مثل بهشت برین است؛ همه چیز دارد و تو به هر چیزی فکر کنی الساعه در خدمتت است.
اگر ۵ سال پیش از من می‌خواستند خیالاتم را بنویسم نوشته‌ی خوش رنگ و لعاب‌تری تحویلتان می‌دادم. نوشته‌ای که با هر سطرش غرق شیرینی بی حد و حصر دنیای خیال می‌شدید، در آن اسب‌های بالدار رنگین‌کمانی پیدا می‌کردید، صاحب یک ساعت برنارد می‌شدید که با آن زمان را به تسخیر خود درآورید، رودخانه‌های رنگ و وارنگ پیدا می‌کردید و یک کلبه‌ی نه چندان بزرگ درختی داشتید که وقت‌های بی حوصلگی به آن پناه ببرید و حالتان خوش شود. دنیایی که ۵ سال پیش می‌توانستم برایتان تصویر کنم بسیار با خیالات امروزم فرق داشت و به قدری زیبا بود که شاید هرگز از فکر آن بیرون نمی‌آمدید.

حالا اما دلم برای خودم و خودمان می‌سوزد که دنیای خیالی‌مان، همان که مطابق قاعده نباید چندان دست‌یافتنی به نظر برسد، این‌قدر نزدیک و همان‌قدر دور است.

اما هر چه باشد باز هم خیال است و مثل پسته‌ی شور دل آدم را می‌برد. همین که بتوانیم چند دقیقه‌ای را برای فکر کردن به یک دنیای زیباتر کنار بگذاریم خودش نعمتی است. دستتان را به من بدهید تا راه بیفتیم.




شیراز- ساعت ۴ بعد از ظهر - آستانه

پدر از سر کار به خانه برمی‌گردد، سلام بلند بالایی می‌دهد و دختر کوچکش را که دم در ایستاده با ذوق و شوق بغل می‌کند. بستنی‌هایی را که خریده به دستش می‌دهد و خودش میوه‌ها را به آشپزخانه می‌برد. خوشحال است که بعد از یک دوره‌ی سختی، حالا می‌تواند به راحتی خانواده‌اش را تامین کند و نیازی به کار دوم و سوم نیست. حالا می‌تواند وقت بیشتری با دخترکش بگذراند و مجالی برای هم‌صحبتی با همسرش دارد.

تهران- ساعت ۱۰ شب - منیریه

دختر جوان از ماشین دوستش پیاده می‌شود. تا به خانه برسد باید مسیری را پیاده طی کند. وارد کوچه که می‌شود مردی را می‌بیند که در تاریکی کوچه صورتش پیدا نیست. دختر با خیالی راحت و بدون ترس از کنار مرد عبور می‌کند و به خانه می‌رسد.

خوزستان - ساعت ۱ ظهر - بازار شهر اهواز

هوا ۵۰ درجه‌ی سانتیگراد است اما بازار این را نشان نمی‌دهد. پر است از فروشنده و آدم‌هایی که برای خرید کردن آمده‌اند. از وقتی بحران کمبود آب از سرشان گذشت، شادی و صفا به این شهر برگشته. دیگر نه نشانی از جنگ بر سر خاک است نه بر سر آب.

اصفهان - ساعت ۸ صبح - اخبار شبکه‌ی استانی

«خلاصه‌ی اخبار:

زاینده‌رود زنده شد. شورای شهر اصفهان اعلام کرد از امروز آب به رودخانه‌ی زاینده‌رود باز می‌گردد.

جلسه‌ی علنی دادگاه متهمان پرونده‌ی اسید پاشی اصفهان ساعت ۱۲ امروز در شعبه‌ی ... برگزار می‌شود.

...»

سیستان و بلوچستان - ساعت ۳ بعد از ظهر - فرودگاه زاهدان

سال‌ها پیش در دانشگاه زاهدان درس‌ خوانده بود و حالا با تعجب به فرودگاه شهر خیره شده بود. سوار تاکسی که شد در مسیر هتل تک تک خیابان‌ها را با ناباوری نگاه می‌کرد. از راننده اسم خیابان‌ها را می‌پرسید و هر بار بیشتر باور نمی‌کرد. نشانی از محرومیت نبود. همه جا به سبک بومی نوسازی شده بود. از خیلی‌ها شنیده بود زاهدان تغییر کرده، باورش نشده بود تا آخر خودش آمد و دید.

کردستان - ساعت ۱۰ صبح- بازارچه‌ی مرزی مریوان

با یکی از فروشنده‌ها هم صحبت شد. فروشنده از زمانی تعریف می‌کرد که کودک بود و عمویش را که کولبری می‌کرد در مرز از دست داده بود. حالا اما با اعلام شهرهای مرزی به عنوان منطقه‌ی آزاد، کسب‌وکار مردم رونق گرفته و هرکس به فکر بهتر کردن شرایط شهر است.

مشهد - ساعت ۸ شب - مکان نامعلوم

صدای جمعیت آن‌قدر بلند است که به سختی می‌تواند حرف‌های بغل دستی‌اش را بشنود. همه با هیجان منتظر شروع شدن کنسرت هستند. با این‌که این همه سال از وقتی که کنسرت در این شهر ممنوع بود گذشته اما شور و هیجان مردم هنوز هم به اندازه‌ی اولین کنسرت زیاد است.

کابل - ساعت ۱۴ به وقت محلی

دختران و پسران سر کلاس درس نشسته‌اند و به معلم تاریخ گوش می‌دهند. معلم از زمانی می‌گوید که جنگ سراسر افغانستان را گرفته بود و به بچه‌ها یادآوری می‌کند نجاتشان از دست طالبان اتفاق مهمی است که هیچ‌وقت نباید فراموشش کنند. نباید یادشان برود همین که الان می‌توانند با خیال آسوده به مدرسه بیایند، کنار هم بنشینند و نگران بمب و ناامنی‌های دیگر نباشند مدیون پدر و مادرهایشان هستند که توانستند نکبت طالبان را از سر این سرزمین پاک کنند. یادشان می‌دهد که هر کسی با علم مخالف است به حتم ریگی به کفشش دارد.

تهران - ۲۸ تیر ۱۴۰۰ - ساعت ۲۱:۳۷

همین الان که این متن را می‌نویسم بیش از هر چیز آرزو می‌کنم این دنیایی که درش هستم خیال بود و چیزهایی که نوشتم واقعیت. خیالم این است که یک نفر بیاید یک بشکن بزند و تمام این اتفاقات دود بشود و برود به آسمان‌ها، جایی که دیگر با چشم مسلح هم نتوان دید.




بگذارید حرف آخر را هم بزنم و زحمت را کم کنم. گاهی نویسنده‌ها در خلال یک نمایشنامه، نمایش دیگری را اجرا می‌کنند. نمایشی در نمایش! مثل داستان هملت که یک تئاتر برای عمویش ترتیب داد تا او را بسنجد. اصطلاح تخصصی‌اش می‌شود meta-fiction. حالا قصه‌ی ما هم همین شده، در خیال‌هایمان باز هم خیال می‌کنیم. meta-dream می‌سازیم انگار.
والسلام.

#جهان_خیالی

جهان خیالیرخ نوشتآرزورویانویسش
لیسانس ادبیات انگلیسی، عاشق تجربه، داستان‌های کوتاه و نمایشنامه 3> https://yek.link/rojan
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید