مهدی رودکی
مهدی رودکی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

این کوچه‌ها هیچ گم‌نامی را مشهور نمی‌کند

کتابخانه‌ای لب‌شار از امید و حس‌های دیگر
کتابخانه‌ای لب‌شار از امید و حس‌های دیگر

زنگ در را زدم و منتظر ماندم؛ خبری نشد. کلید ورودی ساختمان را هم نداشتم. چاره چه بود؟ ریموت را زدم و در کرکره‌ای پارکینگْ قیژقیژکنان درخود می‌پیچید و باز می‌شد. همین‌که تا نصفه بالا می‌آمد، کافی بود؛ خم و از زیر آن رد می‌شدم، داخل پارکینگ و پای آسانسور می‌رفتم. در فکر محاسبه زمان مناسب برای اقدام بودم که کسی صدایم کرد:

– آقا.

برگشتم. دختری به تورفتگی ورودی ساختمان در چند متر آن طرف‌تر اشاره می‌کرد. در هنوز به نیمه نرسیده بود.

– «آقا. در آیفون، شما رو صدا می‌زنند.»

دیگر دیر شده بود. همان بهتر که از پارکینگ می‌رفتم. صدای کیه، کیه همچنان از آیفون می‌آمد.

– «خیلی ممنون. از این در بزرگ‌تر می روم.»

دسته‌های ساک چرمی و بزرگ را که زیپی باز داشت محکم گرفته بود. کتاب‌ها را سرو‌ته و بی‌قاعده درون آن جا داده بود. نگاهم به آن حجم درهم کتاب‌ها بود که شروع به حرف زدن کرد.

– «کتاب می‌خرین؟ آثار جلال رو دارم، چشمهایش علوی رو. کیمیاگر، ملت عشق و آئین دوست‌یابی کارنگی رو.»

تندتند نام می‌برد و با همان سرعت من هم می‌گفتم نه.

دختری حدودا سی‌ساله بود با لباسی تیره و چروک که آشکارا یکی‌دو سایز بزرگ‌تر می‌نمود. بی‌وقفه کتاب‌ها را بیرون می‌آورد، روی جلدشان را نشانم می‌داد و نامشان را بلند می‌خواند و با شنیدن نه، آنها را بر زمین روی هم می‌چید. روز گرمی بود و در سایه بلند ساختمان، گربه‌ای از بالای دیوار به ما خیره شده بود.

کمی خَش‌دار و شمرده نفس می‌کشید و کلمات را به‌درشتی ادا می‌کرد. نشانه‌ای از هر دختر کتاب‌فروشی که در ذهن داشتم در او ندیدم. سده‌ها قبل دختری زیبا و خندان با کالسکه چوبی در بازار می‌چرخید و برای خوانندگان گمنام، کتاب می‌برد. در روزگار ما کتاب‌فروشی خسته و معترض روبرویم بود که با ساکی دستی در کوچه‌ها به‌دنبال مشتری می‌گشت.

برج کاغذی پله‌پله به زانویم می‌رسید که بالاخره نام کتابی توجهم را جلب کرد...

ادامه در اینجا.

پ.ن: هنوز به تکنولوژی نوشتن باب میل کاربران ویرگول، دست نیافته‌ام :)

نویسندگیداستانفرهنگکتابجامعه
‏از تجربیات کاری، امید، شوق ‎سفر، زندگی در ‎روستا، دنیای اوپن سورس و ‎سئو می‌نویسم. سایتم: https://roudaki.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید