ای ساقی قدح پر کن کز کار نخواهم شد زین مستی جانانه، هوشیار نخواهم شد
هر قدر که میخواهی دنیا تو نهیبم زن با این سرِ سنگین من بیدار نخواهم شد
گوشم همه پر شد چون از ننگ و نکوهش ها خام سخن شیخ و هشدار نخواهم شد
بر راوی دهر ا(گ)ر نیست قول و غزلی نیکو من قصه ی تلخی را تکرار نخواهم شد
صد زخم چو بر سینه، بر دل ننشان کینه بر زخم چو زهری نیست زنگار نخواهم شد
مرداب تهی از حُسنم گر در نظر یاران گرداب پریشان اسرار نخواهم شد
این لشکر اندوهت ای چرخ هزیمت جو من دایره ی غم را پرگار نخواهم شد