شروع می کنم به رفتن - رو به روم سراب ترسه *** شاید این فریب گرماست - که جلو چشمام می رقصه
از ترسهام رد می شم اینبار- آخر جاده مهم نیست *** واسه آدمی که دنیاش پر شده از تابلوی ایست.
دارم پرسه می زنم باز - توی این خلوت خاموش *** می گردم کوچه به کوچه - قهرمان قصه هام کوش
تا کی با فانوس امید توی آینه ها بگردم *** همه تکرار سکوتن. تکرار نگاه سردم
می دونم آخر جاده خاطراتم هم می میره. *** یک #روزی که سنگی زخمی بیاد و جامو بگیره.
روزگاریست که بر پایان جنون بویی نیست *** بر چراغ دلمان میل به سوسویی نیست
گم شده در گذر خیل پریشان مردم *** در پی نور امیدی که بر رویی نیست
از چه بیهوده بخوانی غم خود بر دگران *** #روزی گر بر سخنت گرد به جادویی نیست
من عادت می کنم آخر - به این تکرارِ مردن ها *** به این لبخند تو خالی - به این افسوس خوردن ها
من عادت می کنم آخر به دنیایی که غمگینست *** من و یک کولبار اندوه. تمام سهم من اینست.
خیال از شهر واژه ها دگر گذر نمی کند *** به زخم های کهنه ات دلت نظر نمی کند
به جوهری خیال، خواب قلب خسته را پریش خود نمی کند *** دو چشم شوق مرده را به غصه تر نمی کند