ro.     زا
ro. زا
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

پذیرش وجود هیولایی به نام اضطراب




این پست را برای چالش کتابخوانی طاقچه درباره کتاب «من و زندگی با هیولای درون» نوشته ام.
کتاب نوشته« بو آیسبت» و ترجمه «اعظم جوزدانی» است و نکته جالب توجه این است که نویسنده خود نیز با مشکلی که در کتاب مطرح کرده است، دست و پنجه نرم کرده است.
اضطراب و حمله های اضطرابی را می توان ریشه بسیاری از بیماری های روان و ناکامی ها در زندگی دانست اما این کتاب سعی کرده برای آنکه بهتر و با دیدی متفاوت تر با این مشکل آشنا شویم، آن را به هیولایی تشبیه کند که البته سفارش دنیای بیرون نیست، بلکه سفارش دهنده و تهیه کننده ملزومات خلق آن ، خود ما و تفکرات و احساسات مان هستیم.
من تاکنون، تنها به این حد از شناخت از خود رسیده بودم که فردی مضطرب هستم اما با مطالعه این کتاب متوجه شدم که تپش های قلب و نا منظمی آن هم تا حد زیادی ناشی از همین اضطراب است.
نکته قابل توجه و جالب در این کتاب این است که مانند یک خلاصه از یک تحقیق مفصل، تهیه شده و تصویرگری ها هم به داشتن یک فضای آرام و خارج از تنش کمک کرده است چرا که فردی که مشکلات اضطرابی گریبانگیرش شده است، با خواندن یک کتاب ثقیل و سنگین و پر از اصطلاحات تخصصی روانشناسی، ترس بیشتری وجودش را فرا می گیرد که حتما مشکل حاد و یا لاینحلی دارد اما این کتاب با خلاصه نویسی، ارائه راهکارها و البته تصویرگری های گاها طنز آمیز توانسته ل‍ُبّ مطلب را در ۱۰۰ صفحه بازگوید.
اگر با یک بار خواندن کتاب توقع داشته باشید که تمرین ها و مهارت های آن ملکه ذهن تان شود سخت در اشتباهید. این کتاب نیازمند تفکر عمیق و تمرین است تا بتوان پیشرفتی در زمینه مهار اضطراب یا همان هیولای درون داشت.
نام کتاب هم به بهترین وجه انتخاب شده و البته نکته مهمی را هم در دل خود دارد: در عنوان کتاب حرفی از کشتن هیولای درون یا اسیر کردن آن به میان نیامده است. سخن از زندگی با هیولایی درون مان است که گهگاهی با وجود اتفاقات ناخوشایند، خود را در اعماق وجودمان تکان می دهد و انرژی گرفته و برای دست به یقه شدن با ما حاضر می شود. زندگی با این هیولا یعنی پذیرش اینکه وجود دارد و باید راهی برای کنترل آن پیدا کرد.
پذیرش، پذیرش، پذیرش...
کلید واژه ای که گرچه گاهی با نام مدارا کردن با وضعیت کنونی به خوردمان می دهند اما جنسی متفاوت از تسلیم و اطاعت کورکورانه دارد و اگر به درک این موضوع برسیم، شاید دنیا جای بهتر و راحت ترین برای زندگی کردن خواهد بود.
این کتاب را به همه کسانی که از خواندن کتاب های روانشناسی زرد و راهکارهای مثبت اندیشی خسته شده اند و دنبال راهی برای آشتی با درون خودشان هستند، توصیه می کنم.
پ.ن: این کتاب به خاطر تصویرگری های زیاد، به صورت عکس برداری در طاقچه الکترونیکی شده است و به همین دلیل امکان یادداشت برداری در متن را ندارد.


















































بیماری‌های روانمثبت اندیشیمطالعه کتابپذیرشچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید