ولی بعد از گذشت اون چند ماه که هندبال بازی کرده بودم فهمیدم اصلا هندبال برای من یه چیز دیگس اصلا با دنیا عوض نمیکنم واقعا از تمام وجود عاشقش بود اون سال ما امتحانات نهایی نهم و دادیم و من با معدل بیست قبول شدم و وارد رشته تجربی شدم
یادش بخیر اون موقع وقتی امتحانا تموم میشد یک ساعت وایمیستادیم و تو حیاط مدرسه هندبال بازی میکردیم ناظممون چقد حرص میخورد تفلک?و بعدش همه دسته جمعی میرفتیم خونه هامون
دوشنبه یک تیر سال ۹۸ منو پنج شش نفر از بچه هامون رفتیم به همون باشگاهی که یکبار مربیمون مارو برده بود و همونجا ثبت نام کردیم و شرو کردیم برای اهدافمون جنگیدن✌️?
اون موقع کلاسامون دوشنبه پنج شنبه بود و من همشش روز شماری میکردم ک به این دو روز به رسم وقتی پامو میذاشتم تو باشگاه تمام نگرانی ها فکر خرابی هام و قصه ها فراموش میشد اصلا از اون محیط و ادماش و اون ورزش کلی انرژی مثبت میگرفتم
و چیزی ک این روزا رو شیرین میکرد این بود ک کل پنج شش نفرمون همه باهم با یه ون میرفتیم و می اومدیم و تو راه کلی میزدیم به سر کله هم دیگ??
گذشته گذشته تو این راه کلی اسیب دیدم از کلم گرفتههه تا دماغمو پاهام ولی همش واسم شیرین بود و هیچ وقت باعث نشد انگیزمو از دست بدم
چون من یک هدف داشتم و اون هدف.......
پایان قسمت چهارم