تویوتای کریسیدای سوپر سالن سفید رنگی جلوی دانشکده پارک شده بود، با شوفری که پشت فرمون نشسته بود و به هیچ جا و هیچ کس توجهی نداشت. اولین جلسه کلاسم با بهمنخان بود. ذوقزده بودم. شازده احتجاب رو دیده بودم و خیلی خوشم اومده بود. چیزهایی هم جسته و گریخته از قبل می دونستم؛ مشتاقانه به کلاس رفتم. آقای خوش تیپ و خوشپوشی وارد شد با ورقههایی در دست که بین دانشجویان توزیع کرد. خیلی باحال و بامزه بود. یه تهرانی با چشمهای روشن، پوست سفید و لهجه شیرین. باسواد، باسلیقه و باکلاسِ باکلاسِ باکلاس. از ما خواست که مشخصاتمون رو روی ورقهها بنویسیم و به سوآلها جواب بدیم. سوالها هوشمندانه انتخاب شده بود. آخرین کتابی که خوندیم، آخرین نمایشگاهی که رفتیم، آخرین تآتری که تماشا کردیم، آخرین فیلمی که دیدیم، خیلی رندانه پته همهمون رو ریخت روی آب.
بهمنخان خیلی چیزا به ما یاد داد. از فوت و فن تهیهکنندگی و تولید فیلم، تا روشهای دفاع از حقوحقوق خودمون؛ از شیوههای برنامهریزی و بودجهبندی فیلم تا مواجه با آدمهای بدعهد و بدقول. سخاوتمندانه تجربیات گرانبهای چندین و چند ساله خودش در هالیوود رو در اختیار ما قرارداد بی هیچ منتی، بی هیچ ادا و افادهای.
افتخار شاگردی بهمنخان فقط به دانشکده محدود نشد. بعد از دانشکده هم از لطف و حمایتش برخوردار بودم. بارها به دفتر کار و یکبار هم به منزلش رفتم. اونقدر به من محبت داشت که اگه به هر دلیلی برای مدتی تماسی نمیگرفتم خودش زنگ میزد و شرمندهم میکرد. هر جا هم که کمکی ازش میخواستم تمام قد از من حمایت میکرد. افتخار داد و پس از پایان تدوین اولین فیلم تلویزیونی من اومد و فیلم رو دید. تهیه کننده هم دوست داشت حضور داشته باشه. بهمنخان قبل از تهیهکننده اومد و فیلم رو با دقت تماشا کرد. سری تکون داد و ایرادها رو یکییکی بهم گفت به ظریفترین شکل ممکن. بعد تهیهکننده وارد شد خیلی با بهمن خان گرم گرفت و نظرش رو در باره فیلم جویا شد. دستپاچه بودم، نگاهی به من کرد بعد برگشت به تهیه کننده گفت این یکی از شاگردای منه. کارشم قبول دارم. من قبولش دارم. تقریبن در همه این سالها هر شب عید به من زنگ میزنه و اولین چیزی که می گه اینه:بهمن فرمانآرا هستم. میخواستم حالت رو بپرسم و مطمئن بشم که خوبی.
امروز شنیدم بستری شده بلافاصله زنگ زدم؛با شنیدن صدای من گفت چطوری تو. با همون شیرینی و محبت همیشگی.
از خدای خیلی دانا، خیلی توانا و خیلی مهربون؛ برای این آدم حسابیِ با سلیقه، باکلاس و با حال، آرزوی سلامتی دارم و بهترینها رو براش آرزو میکنم.