پسر یکی از دوستان نزدیکم وقتی کلاس اول دبستان رو تموم کرد یه روز، اوایل تابستون، به پدرش گفت میخواد راجع به موضوع مهمی باهاش صحبت کنه. پدر با خوشرویی ازش خواست که حرفش رو بزنه؛ ولی پسر کوچولوی دوستم گفت باید دو تایی و سر فرصت در تهنایی راجع به این موضوع صحبت کنن، چون موضوع مهم و مردونهست. دوستم به احترام پسر کوچولوش حرفش رو پذیرفت و این فرصت رو برای یه گفتگوی مردونه در خلوت فراهم کرد. پسر کوچولو بدون مقدمه به پدرش گفت ببینین من الان کلاس اول رو تموم کردم و دیگه باسوادم. می تونم بخونم و بنویسم و ریاضی هم سرم میشه. اگه شما موافق باشین، من فکر میکنم همین قدر سواد برام کافیه و بیشتر از این مدرسه به درد من نمیخوره. راستش علاقهای هم ندارم برم مدرسه. پدر با لبخند گفت پس میخوای چی کار کنی؟ و پسرک گفت راجع به این موضوع خیلی فکر کردم و براش برنامه هم دارم. پدر مشتاقانه گفت خب بفرمایین؛ و کوچولوی ما گفت میخوام برم مغازه اکبر آقا کار کنم (دوستم برام توضیح داد که اکبرآقا یکی از اقوام نزدیکشونه که تو مغازهاش بازیهای رایانهای میفروشه). پدر گفت حالا چرا مغازه اکبر آقا؟ و پسر گفت دلیل داره. اونجا میتونم تا دلم میخواد بازی کنم، کاری که بهش علاقه دارم، و در ضمن تو فروش به اکبر آقا کمک کنم و یه پولی هم به دست بیارم. بعد از یه مدت که کار رو خوب یاد گرفتم و پسانداز کردم، با کمک شما میتونم خودم یه مغازه راه بندازم و روی پای خودم وایسم تا وقتی که میخوام ازدواج کنم مشکلی نداشته باشم.
این ماجرا خیلی ذهنم رو به خودش مشغول کرد. و مدتها درگیرش بودم. درگیر اینکه چطور باید بچهها رو به مدرسه علاقمند کرد و چی تو مدرسه باید بهشون آموزش داد. پسر کوچولوی دوستم تا حد زیادی درست می گفت. بچههای ما در طول تحصیل به هیچ وجه برای ورود به اجتماع و مسائل و مشکلات زندگی آماده نمیشن. با انبوهی از اطلاعات مواجه می شن که هیچ کاربردی در زندگی آیندهشون نداره. و تازه اگه سلامت از این مرحله رد بشن کنکور و مصائبش دیگه چیزی ازشون باقی نمیذاره. برای همینه شما استاد خبره و کاربلدی رو میبینین که از ایجاد ارتباط با دیگران عاجزه. درکی از سر و وضع مرتب و ارتباط عاطفی نداره. هیچ چیزی از دنیا غیر از مسائل مربوط به رشته خودش نمی دونه. درکی از لذت در زندگی نداره. از این نمونهها همه جا هستن. از وکیل و وزیر و نماینده بگیر، تا تاجر و پزشک و متاسفانه معلم. وقتشه که این روند یه تغییری کنه و بهترین محل برای چنین تغییری مدرسهست. بچهها باید تو مدرسه با جنبههای مختلف زندگی آشنا بشن. باید یاد بگیرن حرف بزنن و ارتباط برقرار کنن. باید بتونن مسائل مالی خودشون رو کنترل کنن و براش برنامه داشته باشن. باید با رسانه و اهمیتش آشنا بشن. باید درک درستی از رایانه و کاربردش داشته باشن و در ضمن باید درس هم بخونن تا در یک رشته، آدم مهم و به درد بخوری بشن. این کار شدنییه. همین الانشم خیلی از معلمها دارن این کار رو انجام میدن ؛ فقط کافیه که درک درستی از سواد داشته باشن، به اهمیت این موضوع واقف باشن و بخوان. همین.