سید احمد ماجدی زاده
سید احمد ماجدی زاده
خواندن ۱۲ دقیقه·۱ سال پیش

ملاقات آقای نویسنده با انقلاب اسلامی در چهارراه نفی غرب‌زدگی

جستار‌هایی در نسبت نظری و عملی زنده‌یاد جلال آل‌احمد با نظام جمهوری اسلامی


صدمیــن سالروز ولادت زنده‌یاد جلال آل‌احمد نیز فرارسید؛ آرام، بی‌تظاهر، اما پرشکوه، چنان که او خود زیسته بود. آقای نویسنده در حالی ۱۰۰ ساله گشت که او و آثارش همچنان در کانون توجه جامعه هستند، نقض و ابرام وی نیز بازاری گرم دارد و در یک کلام حضورش طی ۵۴ سال فقدان، کمتر از دوره حیاتش احساس نمی‌شود، با این همه جوانبی از کارکرد او در عرصه فرهنگ و سیاست، همچنان در خور گفتگو است که نسبت آل‌احمد با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و کلان آرمان‌هایش در عداد آنهاست. مقال پی‌آمده سعی دارد با نگاه استدلالی، تصویر روشنی از این امر به دست دهد. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

طرح مسئله

در طول سال‌ها آل‌احمدپژوهی، به عده‌ای برخورده‌ام که از سر حقد و حسد یا علاقه و دلسوزی درآمده‌اند: جمهوری اسلامی جلال آل‌احمد را از آن خود کرده است، از وجهه او سود می‌جوید و وی را به نماد محافظه‌کاری مبدل ساخته است!... به گاه شنیدن چنین مدعایی، بلافاصله از گویندگانی که خود نیز در ساحت فرهنگ تعریف می‌شدند، پرسیده‌ام: اگر نظام اینقدر استعداد از آن خودکردن دارد، چرا شمایان یا دیگر کسانی را که هر یک در دوره خویش وجهه‌ای فروتر از آل‌احمد نداشته‌اند، مختص خود نکرده و اجازه داده است آنان تا جایی که می‌توانند، علیهش دو اسبه بتازند؟ یا چرا همین الان بسیاری از اهالی ادا و اطوار را که در فلان دانشکده یا بهمان پژوهشگاه به پراکندن افاضات مشغولند، تصاحب نمی‌کند؟... از اینجای بحث به بعد تا هم اینک، به این سؤال پاسخ دندان‌گیری نشنیده و ندیده‌ام. واقعیت این است که به هر میزان که در شناخت آقای نویسنده پیشروی کرده‌ام، بیشتر دریافته‌ام ماجرا از یک تعامل طبیعی و قهری نشئت می‌گیرد. آقای نویسنده با تئوری غرب‌زدگی به پیشواز انقلابی رفت که نگاه انتقادی به آورده و کارنامه مغرب‌زمین، در زمره کلان‌ترین ویژگی‌هایش بود و نظام برآمده از انقلاب نیز بدون اینکه بخواهد بر تمامی جزئیات اندیشه و عمل آل‌احمد صحه بگذارد و آن را کاملاً بی‌نقص بنمایاند، او را به عنوان یکی از شاخص‌ترین منتقدان استعمار فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب، مورد تجلیل قرار داد. جالب این است که از سوی دیگر جریان روشنفکری نیز با حملات شصت‌و‌اندی ساله خود به آل‌احمد، در دوران پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بار‌ها اذعان کرده است او را در زمره بسترسازان این رویداد قلمداد می‌کند و بخشی از نگون‌بختی امروز خویش را به وی منتسب ساخته است. با این همه این موضوع در خور آن است که با نظر به جزئیاتش مورد ارزیابی قرار گیرد؛ امری که در ادامه این مقال، سعی بر انجام آن بوده است.

آیا بی‌ثباتی آل‌احمد، به نظریه «غرب‌زدگی» قابل تسری است؟

جلال آل‌احمد در پویه پرتکاپوی خویش و در طول زندگی‌ای کوتاه، به بی‌ثباتی متهم شده است! این امر موجب شده است عده‌ای گمان برند که نظریه «غرب‌زگی» و فرزند آن «در خدمت و خیانت روشنفکران» نیز شامل خودتخریبی‌های مداوم آقای نویسنده گشته و همدلی دینداران و انقلابیون با آن، به نوعی مویه بر قبر خالی قلمداد می‌شود! قبل از هر چیز از یاد نبریم، از آن روی که انسان از جنس اندیشه و احساس است و نه در زمره جمادات، قطعاً در تکامل منظر خویش نیازمند بی‌ثباتی و حرکت مداوم به سوی حقیقت است، اما سخن این است که فرایند سرک کشیدن جلال به هر چیز، آیا همه بخش‌های فکر او را بی‌ثبات ساخت و در منظومه اندیشگی او، نمی‌توان از یک نظریه روشن و شفاف سراغ گرفت؟ در ادامه خواهیم گفت که چنین نیست. می‌دانیم که آل‌احمد عادتاً و البته بحق، به نظریه غرب‌زدگی شناخته می‌شود. به شهادت اسناد موجود، نضج‌گیری این اندیشه در ذهن و ضمیر او، به سال‌های ۳۱- ۳۰ بازمی‌گردد. به عنوان نمونه در مجموعه نامه‌های متقابل جلال آل‌احمد و سیمین دانشور، هنگامی که سیمین از جاه و جبروت امریکای نوظهور و شرایط رفاهی دانشگاه استنفورد می‌نویسد، جلال سخن را به استعمار اقتصادی این کشور می‌کشاند و از حق ضایع‌شده کشور‌های محروم سراغ می‌گیرد و سیاست‌های آن کشور را به باد انتقاد می‌گیرد و حتی به همسرش نیز توصیه می‌کند زرق و برق‌های آنجا را به چیزی نگیرد! هم از این روی می‌توان نتیجه گرفت که آل‌احمد دست‌کم به مدت ۱۸ سال، به نظریه غرب‌زدگی دلمشغول بوده و تا پایان حیات، هرگز از آن عدول نکرده است. فرازوفرود‌های نظری او نیز نه تنها این گرایش را تعدیل نکرده، بلکه به تقویت آن منتهی گشته است. او ۵۴ سال پس از مرگ نیز همچنان از شاخص‌ترین منتقدان غرب‌زدگی است.

آیا آل‌احمد درباره شیخ فضل‌الله نوری سبکسرانه قضاوت کرد؟

بی‌تردید داوری تاریخی و پربازتاب جلال آل‌احمد در باب زمانه و کارنامه آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری، چون بمبی در عرصه تاریخ‌پژوهی مشروطه و نسبت‌سنجی ایران با مدرنیته منفجر شد و به عنوان یکی از شاه‌بیت‌های نظریه غرب‌زدگی، در ذهن بسا مخاطبان ماندگار گشت. این قضاوت حتی به عده‌ای از پژوهندگان حق‌طلب انگیزه داد تا در داوری‌های خود درباره شیخ و حتی رویداد مشروطیت تجدیدنظر کنند. از آن روز تا امروز، عده‌ای درآمده‌اند: آل‌احمد تاریخ‌پژوه نبود و مثلاً به سان فریدون آدمیت، مشروطه، شیخ نوری و اندیشه‌هایش را نمی‌شناخت و بنا بر عادت مألوف خویش، تنها درصدد واردآوردن شوک به افکار عمومی چنین گفت! سوگمندانه باید اذعان کرد که حاملان و مروجان این ادعا، از ارتباطات خاندان آل‌احمد با شیخ بی‌اطلاع بوده و مثلاً نمی‌دانسته‌اند که اغلب عالمان منتسب به این تبار، در زمره حامیان مشروعه‌خواهی بوده و از نوری خاطرات و اطلاعاتی ناب داشته‌اند که از آن‌ها در تاریخ‌نگاری‌های جریان غالب مشروطیت نمی‌توان سراغ گرفت. نمونه این امر، شهید آیت‌الله شیخ روح‌الله دانایی پدر همسر خواهرش بود که در عداد نزدیکان شیخ جای داشت و پس از بر دار شدن او نیز دست از مبارزه نکشید و سرانجام در دوره رضاخان، به سرنوشت دوستش دچار گشت! جلال با داوری میان آنچه از بزرگان خانواده می‌شنید و آن‌ها را موثق می‌یافت، با آنچه فاتحان مشروطه با انگیزه‌های غرض‌آلود در تخریب مخالف شاخص خود آورده بودند، نخستین را به حقیقت نزدیک‌تر دید و آن را دستمایه بازنمایی روند غرب‌زدگی در ایران معاصر کرد. به واقع او ترجیح داد به جای تکرار روایات کلیشه‌ای کسانی چون: یحیی دولت‌آبادی، ناظم‌الاسلام کرمانی، مهدی شریف‌کاشانی، مهدی ملک‌زاده، احمد کسروی و... الخ، نیمه‌مخفی‌شده ماجرا را عیان سازد و پرده از کتمان طولانی یک حقیقت بردارد. اعاده حیثیت به شیخ را می‌توان نمادی از آزادگی، حق‌طلبی و تحریف‌ستیزی آل‌احمد و در خور تحسین فراوان دانست.

آیا دوگانه مخالفت و موافقت با آل‌احمد برساخته جمهوری اسلامی است؟

ذهنیت فوق آمده، بیشتر متعلق به علاقه‌مندان و دلسوزان آل‌احمد و مکتب فکری اوست. به خیال آنان جلال در طول حیات خویش، از ابراز نظریات مخالفت‌ساز، حساسیت‌برانگیز و پرچالش خودداری کرده و آنچه در تخطئه او ابراز می‌شود، تنها معلول پروپاگاندای جمهوری اسلامی است! این نگاه به طور ضمنی مدعی است مخالفان اعم از روشنفکران یا غیرروشنفکران، آثار او را مطلقاً نخوانده و تنها معطل مانده‌اند تا ببینند که آیا جمهوری اسلامی خیابانی را به نام جلال می‌کند؟ یا به نام او جایزه می‌دهد؟ یا در رسانه‌های خود از وی تجلیل می‌کند یا خیر؟ و، چون ۴۴ سال است که اتفاق نخست افتاده، ایشان نیز توپخانه خویش را به سوی آل‌احمد گرفته و مدام او را هدف قرار می‌دهند! به باور نویسنده اکنون جای آن است که صاحبان این ذهنیت ناراست را به خوانش آثار آقای نویسنده ارجاع دهیم، سرراست‌ترین آدرس این است که از فردای انتشار جزوه غرب‌زدگی، اولین کسانی که آن را برنتافتند و به باد نفی و تخطئه گرفتند، جمعی از روشنفکران و از قضا دوستان صمیمی جلال بودند. آل‌احمد هشت سال در دوره حیات و ۱۰ سال پس از ممات و جمعاً ۱۸ سال پیش از تأسیس جمهوری اسلامی، آماج حملات مخالفان و محل نامگذاری‌هایی چون: «عرب‌زده»، «شرق‌زده» و «آخوند‌زده» بود و خود نیز در آثارش، به این امر اذعان داشت. ظهور انقلاب اسلامی با رویکرد انتقادی به غرب و البته کاملاً نامتجانس با آنکه در محافل محدود و کم‌اثر روشنفکری می‌گذشت، تنها به این منازعه نظری بازتابی افزون داد و آن را در سطحی گسترده‌تر مطرح ساخت. ایضاً این حرکت عظیم، از آن روی که به جلال احساس قرابت می‌کرد، او را مورد تجلیل قرار داد و بزرگ داشت، با این همه این نزاع، مخلوق جمهوری اسلامی نیست و قدمتی به اندازه تاریخ مشروطیت و حتی پیش از آن دارد.

آیا آل‌احمد، نویسنده تراز جمهوری اسلامی است؟

برای پاسخ به این پرسش، نخست باید بدانیم که هنرمند یا نویسنده تراز جمهوری اسلامی، واجد چه خصوصیاتی است؟ این همان پرسشی است که تمامی آنان که تکریم آل‌احمد از سوی جمهوری اسلامی را برنمی‌تابند، از پاسخ به آن طفره رفته و بر مبنای فهمی مبهم و موهوم، حکم مورد علاقه خویش را صادر کرده‌اند! برای پاسخ به این سؤال، باید دید که رهبران فکری و سیاسی جمهوری اسلامی، در این باره چه دیدگاهی داشته‌اند. آیا آنان هر آن کس که هنر خویش را در راستای تکریم و تقریر سنن دینی- ملی این مرز و بوم به کار گرفته محترم داشته‌اند یا معطل نماز شب، ریش و انگشتر عقیق وی مانده‌اند؟ اصل عقلی- دینی «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرّه خَیراً یَرَه»، موجب گشته تا چهره‌هایی چون: امام خمینی، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله مطهری، آیت‌الله بهشتی و الخ، با هر آن کس که در تقویت روح اعتماد به نفس ملی و دینی و ارجاع مردمان این دیار به ثروت فرهنگی خویش، اثری خلق کرده، بر سر مهر بوده باشند، بی‌آنکه ضرورت داشته باشد تا کلیت کارنامه او را تأیید کنند. اساساً در هیچ جای جهان که اندیشه‌ورزان به دلیل پایه‌گذاری یک مکتب نظری مورد تجلیل قرار می‌گیرند، کسی تصور نمی‌برد که تمامی گفته و کرده آنان به شکلی گتره‌ای و فله‌ای مورد ابرام قرار گرفته و فاقد هرگونه خلل قلمداد شده است. جالب این است که اینگونه قضاوت‌های صفر و صدی از سوی کسانی ابراز می‌شود که شعار نفی مطلق‌گرایی و دوری جستن از تمامیت‌خواهی را سر دست گرفته‌اند! به نظر می‌رسد سیستم فرهنگی جمهوری اسلامی، به دلیل موضوعاتی مهم چون: تخطئه استیلاجویی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب بر شرق و ایران، مذمت از فروافتادن روشنفکران به ترجمه منفعلانه غرب و نسخه‌پیچی برای ایرانیان بر اساس آن، لودادن سوسیالیسم باسمه‌ای و قلابی اسرائیل و افشای آن در دوره‌ای که کمتر کسی جرئت این امر را داشت، طرد تاریخ‌نگاری جریان فاتح مشروطه و نمایاندن تحریفات و پنهان‌کاری‌های آن، همدلی با روحانیون انقلابی و قیام ۱۵ خرداد و سرزنش روشنفکران به خاطر شستن دست‌های خود در خون کشتگان این رخداد و مواردی از این دست- که در زمره رویکرد‌های کلان نظام جمهوری اسلامی نیز هست- آل‌احمد را ارج می‌نهد، بی‌آنکه بخواهد بر تمامی گفته و کرده سیال و متفاوت وی صحه بگذارد. جلال حتی اگر تنها به دلیل یکی از موارد پیش‌گفته نیز مورد تکریم قرار می‌گرفت، امری غریب و اعجاب‌آور قلمداد نمی‌شد، چه رسد به این فهرست مطول از بوم‌گرایی و بیگانه‌گریزی.

آیا جمهوری اسلامی، آل‌احمد را از چشم مردم و جوانان انداخته است؟

این پرسش نیز ممکن است دغدغه ذهنی علاقه‌مندان لیبرال جلال آل‌احمد باشد، اما پاسخی روشن دارد. آل‌احمدخوانی در ادوار حکومت شاهنشاهی و نظام جمهوری اسلامی، قابل قیاس است و می‌تواند رهیافتی به حقیقت باشد. واقعیت آن است که به راحتی می‌توان تیراژ آثار جلال در دوره رژیم گذشته (اعم از ممنوعه و غیرممنوعه) را محاسبه کرد و میزان گرایش جامعه به آن‌ها را سنجید. این در حالی است که به دشواری می‌توان برای آثار چاپ‌شده جلال در مقطع ۴۵ ساله برقراری جمهوری اسلامی، از فرط تنوع ناشران و وفور چاپ‌های آنها، حدی تعیین کرد. واقعیت این است که نظام از دوره پیدایش خود از آغاز تاکنون، بدون اینکه بتواند زیر همه گفته‌های آل‌احمد امضا بزند یا با آثار او معامله کتب علامه طباطبایی یا شهید مطهری را داشته باشد، برای گرایش به آن‌ها بسترسازی کرده است. امروزه با حضور در هر نمایشگاه کتاب، تعداد فراوانی از ناشران را می‌بینیم که آثار آل‌احمد را با مجلدات متحدالشکل منتشر و عرضه کرده‌اند، این در حالی است که ناشر خصوصی، عاشق چشم و ابروی جلال نیست و بازگشت سرمایه خود را می‌جوید. این گرایش همچنان گسترده می‌تواند پاسخ مناسبی به آنانی باشد که مدعی هستند نظام آل‌احمد را از چشم مردم و جوانان انداخته است! در پایان این بخش، تذکار به دو نکته مناسب می‌نماید؛ اول: جریان مخالف جلال آل‌احمد- که از قضا بخش زیادی از تریبون‌های فرهنگی را نیز در اختیار دارد- تداوم مخالفان سنتی و پرسابقه اوست و در این زمینه، اتفاقی جدید رخ نداده است. دم خروس ماجرا نیز اینجاست که جماعت مزبور، جز تکرار سخن پیشینیان چیزی در چنته ندارد!

دو دیگر: برخی آثار جلال که مشمول اصلاحیه و تعدیل شده‌اند، جملگی از مواردی هستند که نه در زمان حیات وی و با نظارت او که از سوی اوصیایش نشر یافته‌اند. هیچ دلیلی وجود ندارد که اگر آل‌احمد زنده و درصدد ویراست نهایی آن‌ها بود، این طیف از نوشتجات خود را به همان شکل اولیه منتشر می‌ساخت. پاکنویس‌ها و حذف و اضافات او در فرایند آماده‌سازی آثارش، شاهدی بر این مدعاست. وی در زندگینامه معروف خویش تصریح می‌کند که قصد دارد «سنگی بر گوری» را بازنویسی کند؛ امری که عمرش بدان وصال نداد! فراموش نکنیم که در دهه ۸۰، هنگامی که بانو سیمین دانشور درصدد برآمد نامه‌های خود و شویش را منتشر کند، بخش‌های خصوصی آن‌ها را حذف کرد و آن را سانسور منظومه فکر و عادات نویسنده نیز قلمداد نکرد!

آیا جمهوری اسلامی، راه گفت‌وشنود انتقادی درباره آل‌احمد را بسته است؟

شاید این پرسش آخر، برای آنان که فضای فرهنگی جامعه را رصد می‌کنند، استفهامی لغو و بیهوده به شمار آید! چه اینکه امروزه برای قلم‌به‌دستان نورسته، اشتلم و غضب به آل‌احمد، به علامتی برای ابراز وجود و خودنمایی مبدل شده است! نشریات به اصطلاح روشنفکری

نیز- که گویا از مرکزی واحد هدایت می‌شوند- راهی جز سیاه‌نمایی و حتی دروغ‌پردازی درباره او نمی‌شناسند و کمتر می‌توان در میان تولیدات آنان در این باره، نقدی منصفانه و دقیق یافت. در چنین شرایطی، گرایش بخش مهمی از خوانندگان کتاب به آل‌احمد، پدیده‌ای عجیب و حتی در خور بررسی به نظر می‌رسد، این در حالی است که به برخی از آثار او، غبار زمان نشسته و موضوعات آن‌ها نیز دیگرگون شده‌اند. نمونه آن نیز تک‌نگاری‌های اوست، با این همه نثر جذاب و گزارش صادقانه راوی، همچنان اقبال مردم را در پی دارد و از آن نمی‌کاهد. به عبارت دیگر از یک سو شاهد حملات فزاینده مخالفان آل‌احمد به او و از سوی دیگر، اقبال مستمر خوانندگان به آثار وی هستیم؛ دو رویدادی که کمتر در مورد یک نویسنده، همزمان شده است.

منبع: روزنامه جوان

نویسندهجلال آل‌احمدانقلاب اسلامیجمهوری اسلامیادبیات
فعال رسانه ای حوزه رسانه های معاند و معارض، دیدبان گروه های سیاسی ضدانقلاب و تحلیل گر گفتمان سیاسی معارضین انقلاب در ساحت رسانه ها. هر چیز که خار آید یک روز به کار آید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید