Saeedeh
Saeedeh
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شعر


من شاعر نیستم فقط زمزمه‌های درونی‌ام را نوشته‌ام.

برای کارگرانی که برای حق‌شان از زندگی به پا خواستند و حالا...



دردیست در دلم

مگر صدای ضجه‌ی زندانی را نمیشنوی؟

مگر نگاه خسته‌ی او را

چشمان بی رمق ملول‌اش را

دست‌های پینه بسته‌ی صبورش را

زیرچشم‌های گود رفته‌ی کبودش را

نمی‌بینی؟

دردیست در دلم، وقتی که فراموشی_چون خاک سردِ روی عزیزانت_

آوازها و هق هقِ گلویت را_چون کورسوی شمعِ چشمانت_

می‌کشد به قهر...به زوال...به دامان خاموشی

طنین صدای دو رگه‌ات شرمسار کرد مرا

کور نیستم خواهر، غصه‌ات می‌بینم

تو برای نانِ شب جنگیدی

من برای قصه‌ات می‌میرم...

"سعیده"

زندانیشعرکارگرکارگراندلنوشته
سال‌های سال است که به دنبال تو می‌دوم پروانه زرد، و تو از شاخه‌ی روز به شاخه‌ی شب می‌پری و همچنان... "حسین پناهی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید