نوشتن کلاً کار سختیه بر خلاف تصور عموم ولی وقتی بدونی می تونی بنویسی"3 فعل پشت هم" و دنیا رو تسخیر کنی، حتّی سخت تر از قبل هم می تونه باشه.
کلمات برّنده تر از الماسی هایی هستند که از دل سال ها فشار و استرس بیرون می آیند؛ امّا زمان توصیف اوّلین خنده های فرزندت به قدری لطیف می شوند که همان لبخند را آغشته به بوی کودک تازه متوّلد شده و بدون میان بر به عمق هزارتوی درهم و پیچیده ذهنت پَر می دهند. امّا لمس مقدّس بودن کلمات به چیزی فراتر دوست داشتن نیاز دارد. شاید باور برای شروع پله ی خوبی باشد ولی متناسب با ب بسم الله از لحاظ کنایی است.
پیام مشوّش مغزت را بر ریتم منظّم ضربان قلبت سوار کن"مدولاسیون" و هنگام عروج معانی آن ها را بغل کن تا به سر منزل حقیقت نزدیک شوی. حواست باشد که "ایزدی" در کار است تا به تار و پود سیم انقطاعت، عاشقی کردن را اتّصالی بدهد و تو، در انفجار عظیم بیخود شدن، به عالی ترین شکل از گِلی که پدرخاک از مخلوقش انتظار دارد تبدیل شوی.
تو را به سادگی همین متن دوست دارم....