ویرگول
ورودثبت نام
سید علی امیریان
سید علی امیریان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

محصص جوان به دنیا آمد، من با شورت ورزشی

جستاری در باب نوشتن
جستاری در باب نوشتن




شخصی پیر به دنیا می‌آید یا جوان. کسی پیر نمیشود. کسی جوان نمی شود. من جوان بوده‌ام. (بهمن محصص)

محصص جوان چشم به دنیا گشوده، من با شورت ورزشی. از بندناف تا هفت سالگی را سرعتی دویدم، تا بیست سالگی را بامانع و استقامتی. الباقی را هم دور خودم چرخیدم. ذهن هم مثل پاهایم شتابزده است. دست وقلم تا جمله یک را به تقریر در آوردند، ذهنم جمله ششم را سرهم بندی کرده. دست جمله دومی را نه‌نگاشته که سومی از یاد پریده و در همین حین جمله هفدهم را جمع بندی کرده‌ام. باید دید عقیده خود محصص چیست: آفرینش هنری مانند شاشیدن است. باید راحت بیاید و آرام کند. شاید اولین وجه هنرمند بودنم همین باشد. کلمات آسوده و سریع السیر می‌آیند اما ریخته وپاشیده. خاطرم تنگ آمده. کلمات میروند داخل صف و فرد فرد نوشته می‌شوند. دیگر نمیشود به تصویر ذهنی بسنده کرد، باید عینی بنویسی. دیالوگ به دیالوگ، صحنه به صحنه. همه چسبیده اند به کاغذ، تنگ‌هم و نهایتا با یک فاصله،گاهی هم نیم‌فاصله. حالا فارغبال تر میتوان نتیجه گرفت. روزهای دویدنگی، جملگی درعدلیه حاضراند و خبری از قضات عجول و احساسی یا تماشاچی نیست. نزد یک قاضی عادل مجال وافی هست. حکم، حکم شماست. هراندازه میل کنی میتوانی متاسف شوی، لب به خنده بگشایی، به مباهات خویش تن سرافرازی کنی، آزرده‌دل شوی، شرمسارآیی ویاحتی ساعت ها زار بزنی و اشک بریزی. دادگاه تمام شده. حال تو مانده ای و یک تصویر شفاف از گذشت. زیبانیست!

محصصنوشتنبهمن محصصجستارگذشته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید