میزابنویس خاموشی سرش نمیشود
چهارده و بیست هفت دقیقه. برای معدهای پُر و سری سنگین چرتکی خوشآیند است. نسخه نهایی سهشنبه خیس را تمام کردم، نسخه ابتدایی را هم قبل از نهارخواندهام. مقایسه دونسخه هواس جمع میخواهد. نیت یک ساعت خواب میکنم. نیمساعت بعد ذهنِ پس پلکم به وراجی افتاده. گاهی که استرس دارم،سوتی دادم یا ذهنم درگیر است، دیالوک ردوبدل میکنم اما این یک ربع مانند بچهای بی انتظار جواب، منولوگ میگوید: حالاگیرم که از صبح تاحالاخوانده یانوشتهای، خوب که چی؟ مزاجش عوض میشود: خودمونیمها، دربوداغون تمرین کردی، ولی پیشرفتت خوب بوده. کشیده و توپُر اَدا درمیآورد: یک تمرین بد بهتر از تمرین نکردن است. تکرار معجزه میکند. یک عمل کوچک پُرتکرار، بِه از عمل بزرگ بی تداوم. هِ. کی فکرش را میکرد این سوسولبازی ها جواب بدهد. این دنده، آن دنده میشوم. در وصف خودش لفظبازی میکند: من مینویسم. اگر چنین نکنم جملات پیشتبهپشت هم داده، شمشیرهای آختهشان را بر رگ های خاکستری و بیچارهام فرودمیآورند. لحضه به لحضه گعده کلمات شلوغ تر میشود. مینویسم تااز به آتش کشیده شدن کوچه پس کوچه هایم جلوگیری کنم. مینویسم تا آن گعده سیاه را به درک سفید کاغذ تبعید کنم.
چشمانم را باز میکنم. صدا سوسک شده و به اندرونش میخزد.