سینا مرادی نیا·۲ سال پیشنشان ساعتِ مچییکی از بچههای فامیل که چند سالی از من بزرگتر بود، هر از گاهی هوس میکرد ساعتی بر روی دست من به یادگار بنشاند.
مهدی ابراهیم نژاد·۳ سال پیشقطعه: حسرتمجلس سالگرد فوت یکی از اقوام دورمان بود. مدت کوتاهی میشد که برای تحصیل به اصفهان کوچ کرده بودم و بر حسب وظیفه، برای تسلای خاطر بازماندگان،…
حانیه صمدزاده·۴ سال پیشصبحآرام چشمانم را باز کردم، نور طلایی خورشید از پنجره اتاقم ذره ذره به صورت خواب آلوده ام می تابید، چشمانم را ناآخودگاه دوبارهبستم و به نشانه…