ویرگول
ورودثبت نام
Saba A
Saba AWind in my hair, I feel part of everywhere...
Saba A
Saba A
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

به وقت چیدن خرمالوهای لانه

چند روز در ماه یا میان باردار می‌شوم. از غم، از شعر، از طرح کوچکی، از شوق و ایده‌ای، از فکری که امیدی را در من تازه می‌کند. به خود می‌پیچم و وزن آن موجود محبوس را اضاف بر وزن خود این‌ور آن‌ور می‌کِشـم تا به وقتِ قوام یافتن. آن لحظه‌ی باشکوه لبریز شدن، سرریزِ الهام، زایش و زمین گذاشتن‌ش.

در این چند روز اما؛ از سرمایی که به تنم نشست وَ لرزی که به جانم افتاد پُرَم. سنگیــن و سخت. ده-دوازده ماه است انگار. با نوزدای که در من می‌پیچد. آن پشت‌سرها لابه‌لای قلب، گره‌خورده در رگ‌های حیاتـــی‌ام. خــودش را بقچه می‌کند در اعما و احشا تا نیاید. تا سر از آن تاریکی محض بیرون نیاورد.

در این چند روز چیزی در بند‌بند من می‌خَلَد که مرا زمین‌گیر کرده است. نوشتَمَ‌ش شاید بیارامد.

خرمالوپاییزدرنگ
۱
۰
Saba A
Saba A
Wind in my hair, I feel part of everywhere...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید