امروز با پوریا راهی میمه (شهر خوش آب و هوایی که پر از خاطره است و بچگی و نوجوانی و حتی روزهایی از جوانی مون رو توش سپری کردیم) شدیم. تو راه داشتیم در مورد چالشهای زندگی با هم گفتگو میکردیم، بعدش پوریا آهنگی از همایون شجریان گذاشت به نام «از دوست داشتن» که با خانم بهاره بهاری با هم خونده بودن! داشتیم تو اتوبان ساوه به سمت اصفهان حرکت میکردیم، هوا گرم بود، ساعت حدودای ۵ بعد از ظهر بود و آفتاب از سمت راست میخورد توی شیشه! و من داشتم همزمان با آهنگ به پوریا و چالشهای زندگی فکر میکردم…
که همایون شجریان با اون صدای دلربا خوند:
"آری! آغاز، دوست داشتن است، گر چه پایان کار ناپیداست… من به پایان دگر نیندیشم، که همین دوست داشتن زیباست!"
یدفعه آهی کشیدم و به این فکر کردم که چقدر درست میگه! اره! مهم دوست داشتنه ! و یاد روزهایی افتادم که پوریا رو عاشقانه انتخاب کردم و هنوز هم این دوست داشتن به قول همایون برام زیباست و برام معنا داره!
(گرچه باید تو این پرانتز بگم که همهجوره ثابت شده بهم که لایق این عشق و دوست داشت هست؛ خدا رو شکر 🥰) اگر نه، تو رابطهای که شما عشق میدین و عشق نمیگیرین، موندن اشتباهه (اینم از من داشته باشین که عشق دو طرفه است و دو طرفهاش کار میکنه و هر عشقی چالشهای خودش هم داره و ساختیه! رابطه رو باید ساخت ❤️)
اما… دوباره همایون شجریان داشت با شعرش دل منو میبرد! ادامه داد:
"از سیاهی چرا حذر کردن؟! شب پر از قطرههای الماس است! آنچه از شب میماند، عطر سکرآور گل یاس است!"
و منو برد به چالشهای زندگی! یاد رنجهای زندگی افتادم! اره، رنج! رنجی که مدتهاست از خدا میخوام بهم دیدگاهی بده که بتونم بپذیرمشون و زیرش خم نشم، بلکه انعطاف داشته باشم، نگاش کنم، درس بگیرم، رشد کنم و برم جلو…! و این شعر همایون اونجایی که گفت: شب پر از قطرههای الماسه! انگار به من میگفت رنج پر از نکتههایی که برات خوبه!
کارل یونگ میگه: اونچه ما رو رنج میده، همون ما رو رشد میده!
و خب میدونین، رنج و چالش و حالا هر اسمی که براش میزاریم، به قول امروزیا تابآوری رو میبره بالا! به قول من، صبرمون رو میبره بالا و انعطافپذیرمون میکنه
چیزی که جدیدا خیلی بهش فکر میکنم اینکه تو عرفان میگن: رنج باعث بیداریه! بودا میگه: زندگی پر از رنجه و پذیرش اون باعث بیداریه! واقعا از خدا این چند وقت بارها و بارها خواستم توانِ پذیرش رنجها رو بهم بده تا رهایی رو تجربه کنم!
برای شمام همینو میخوام 😍
به ساعت نگاه کردم، ساعت ۱۷:۱۷! به نظرم این ساعت این رو میخواست بگه که خود هر انسانی، تجربههاش، معناش در زندگی و پذیرشش در زندگیه که مهمه، نه نگرانی از پایان یا نتیجه! 💙
اوه… جاده… آهنگ… نور خورشید از سمت راست همچنان میزنه توی صورتم و منی که دارم فکر میکنم، گاهی چیزی رو تو گوشیم از این حس و حالم یادداشت میکنم!
که یهو بهاره بهاری خوند:
"آه بگذار گم شوم در تو، کس نیابد زمن نشانهی من…"
و منو برد پیش معشوقهی تازه پیدا شدم (البته میدونم تازه پیداش کردم یا بوده، ولی الان رابطهام عمیقه و اونم داره هی برام عشق میفرسته 🥰) خدا رو مبگم دمش گرم ! حالا من عقیده ام ندارم من خدا رو میپرستم همه انسان ها باید خدای منو بپرستن ! اصلا هر کی یه اعتقادی داره یا ممکنه کسی اعتقادی نداشته باشه ! باید دید تو زندگی ادمی چی براش کار میکنه و چی براش معنا داره ! اون مهمه !
و شجریان که خوند:
"دانی از زندگی چه میخواهم؟ من تو باشم، تو پای تا سر تو.
زندگی گر هزار باره بود، بار دیگر تو، بار دیگر تو"
آه، آره واقعاً! به قول نیچه، من حاضری این زندگی رو هزار بارم دیگه همین جوری زندگی کنی؟ یعنی معنایی براش پیدا کردی؟ من براش معنا رو توی خودش میبینم!
دوباره بهاری خوند:
"بسکه لبریزم از تو، میخوام بدوم در میان صحراها، سر بکوبم به سنگ کوهستان، تن بکوبم به موج دریاها…"
آه، اره، معنای زندگی من اینه؛ انگار هزار بارم میخوام بیام این رو تجربه کنم! و دوباره شجریان که میگه:
"آری، آغازِ دوست داشتن است…"
جالب اینجاست که نمیگه آغاز، دوست داشتن است. میگه آغازِ دوست است! یعنی تازه اولشه!
و منی که چند بار دیگه این آهنگو پلی کردم و غرقش شدم ….
یه موسیقی درمانی خوب بود برام !
دعوتتون میکنم به این سوال ها فک کنید !
۱. تو زندگیتون چه چالش هایی بوده که نپذیرفتین و چه فرصتی برای رشد در اون ها میبینید؟
۲. عشق و دوست داشتن تو رابطه ی شما چگونه عمل میکنه و آیا احساس میکنید دو طرفه است ؟
۳.اگر بخواین زندگیتون دو هزار بارم تجربه کنید چه بخش هایی رو بیشتر و چه بخش هایی رو تغییر میدادین ؟