ویرگول
ورودثبت نام
صبا محمودوند
صبا محمودوند
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

بوی نعنا

سبزی های نعنا را مادرم دسته دسته کرده و آنها را  روی طنابی آویزان کرده، احساس می‌کنم بوی نعنا مثل بوی عشق است، نعنا یک‌ بوی تیز و‌‌ عمیق دارد، تیز از آن جهت که یکدفعه و به راحتی فرو می‌رود و عمیق از آن جهت که گرم است، گرم فقط منظورم برای دستگاه گوارش و دل و روده نیست که مثلاً می‌گویند؛ اگر دلت درد می‌کند و دل‌پیچه داری نعنا و ‌نبات‌داغ بخور یا عرق نعنا بخور و کلا این گرم بودن برای دل و روده‌ی جسمی است، اما برای دل و روده‌ی روحی هم گرم می‌کند و انگار تا انتهای دلِ روحی‌ات را گرم می‌کند و همان طور که این بو به خاطر تیز بودنش سریع فرو می‌رود، به خاطر عمیق بودنش نیز گرما می‌بخشد و ماندگاری دارد، مادرم نخی به دور گلوی هر دسته از نعناها پیچیده و با همان نخ آنها را آویزان کرده، اصلا نمی‌خواهم باور کنم که آنها را به دار آویخته تا خشک شوند و یا بمیرند، یعنی اصلا ربطی به خواستن ندارد، نمی‌توانم باور کنم، آخر چطور این نوع به دار آویختن می‌تواند مردن باشد؟، یا اصلا چگونه می‌توانند بمیرند وقتی حیاط کوچک را معطر کرده‌اند؟، احساس می‌کنم خشک نشدن و یا زنده‌بودن لزوما به این معنی نیست که چیزی یا شخصی زنده است، همین که وقتی نعناهای خشک شده‌ داخل غذایی می‌افتند و خانه را پر از عطر تیز و عمیق خود می‌کنند، انگار که آنها زنده هستند، و خانه هم دیگر بخاری نمی‌خواهد و با همان بوی نعنا گرم می‌شود. حتی اگر چیزی زنده نباشد و عشق را برای شما تداعی کند، قطعا زنده است.حتی اگر چیزی زنده نباشد و عشق را برای شما تداعی کند، قطعا زنده است.

راستش را بخواهید احساس می‌کنم مدادهای داخل جامدادی‌ام هم بوی نعنا می‌دهند، جامدادی روی میز تحریرم را می‌گویم که دختری است با موهای یاسی رنگ، گل‌های روی سارافون او یاسی پررنگ است، البته آستین‌های لباسش هم یاسی کمی تغییر شکل یافته است، یعنی همان صورتی، باور کن این دخترک با آدم حرف می‌زند، به خصوص وقتی که مدادی را از جامدادی بر‌می‌دارم، موهای یاسی  دخترک به دور مدادم می‌پیچند و مدادم را نوازش می‌کنند. روی سارافون دختر عکس کله‌ی یک خرگوش است که همان روی جامدادی هم هست، دو تا لاکپشت کوچک جلوی جامدادی‌ است که از صدف ساخته شده‌اند، باور کن بوی نعنایی که از جامدادی‌ می‌آید، بوی نعنایی که از مدادهایم می‌آید، بوی زنده بودن می‌دهد، مدادهایم زنده هستند و این زنده بودن را به جامدادی و لاک‌پشت‌ها و دخترک مو یاسی تزریق می‌کنند. دخترک مو یاسی و جامدادی و لاک‌پشت‌ها بوی عشق می‌دهند، بوی زنده بودن، در درون هر کدام از واژه‌هایم بوی‌ نعنا نهفته است، همین مدادهایم بوی نعنا را به واژه‌ها هم تزریق می‌کنند و واژه‌ها هم بعد از این که بوی نعنا گرفتند آن را به کاغذ منتقل می‌کنند.حتی بوی نعنا را ، این بوی زنده بودن را عروسک‌‌های خرسی که روی دسته‌ی هر کدام از قفسه‌های کتاب‌خانه‌ام هستند در هوا پراکنده‌ می‌کنند، کتاب‌ها هم بوی نعنا می‌دهند، بوی زنده‌بودن، بعضی از کتاب‌ها بوی نعنای ساحلی دارند و بعضی بوی نعنای جنگلی، بعضی هم بوی نعنای داخل گلدان را می‌دهند، ولی در هر صورت این بوی نعنا از داخل قفسه‌ی کتاب‌هایم بیرون می‌آید و به عروسکهای خرسی جان می‌بخشد. بوی نعنا از داخل قفسه‌ی کتاب‌هایم بیرون می‌آید و به عروسکهای خرسی جان می‌بخشد.



حتی اگر چیزی زنده نباشد و عشق را برای شما تداعی کند، قطعا زنده است.
حتی اگر چیزی زنده نباشد و عشق را برای شما تداعی کند، قطعا زنده است.


راستش را بخواهید احساس می‌کنم مدادهای داخل جامدادی‌ام هم بوی نعنا می‌دهند، جامدادی روی میز تحریرم را می‌گویم که دختری است با موهای یاسی رنگ، گل‌های روی سارافون او یاسی پررنگ است، البته آستین‌های لباسش هم یاسی کمی تغییر شکل یافته است، یعنی همان صورتی، باور کن این دخترک با آدم حرف می‌زند، به خصوص وقتی که مدادی را از جامدادی بر‌می‌دارم، موهای یاسی  دخترک به دور مدادم می‌پیچند و مدادم را نوازش می‌کنند. روی سارافون دختر عکس کله‌ی یک خرگوش است که همان روی جامدادی هم هست، دو تا لاکپشت کوچک جلوی جامدادی‌ است که از صدف ساخته شده‌اند، باور کن بوی نعنایی که از جامدادی‌ می‌آید، بوی نعنایی که از مدادهایم می‌آید، بوی زنده بودن می‌دهد، مدادهایم زنده هستند و این زنده بودن را به جامدادی و لاک‌پشت‌ها و دخترک مو یاسی تزریق می‌کنند. دخترک مو یاسی و جامدادی و لاک‌پشت‌ها بوی عشق می‌دهند، بوی زنده بودن، در درون هر کدام از واژه‌هایم بوی‌ نعنا نهفته است، همین مدادهایم بوی نعنا را به واژه‌ها هم تزریق می‌کنند و واژه‌ها هم بعد از این که بوی نعنا گرفتند آن را به کاغذ منتقل می‌کنند.



داستانعکسعکس نوشتهعشقجستار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید