چند روز دیگه وارد چهل سالگیم میشم
حسی عجیب و غریب دارم
راستش من توی 20 یا 30 سالگی خیلی احساس های عجیب و پیچیده ای نداشتم
ولی این عدد چهل میترسوندم
نمیدونم چرا
شاید چون دیگه وقتی فوتبال می بینم ذوق نمی کنم
شاید چون همش نگران دور و بریام هستم
از مامان و بابا که دائم دارن پیر تر میشن گرفته تا بقیه
اینا همش برای من ترسیدنه
خیلی وقتا بی تفاوت هستم، بی حس شدم، بی احساس تر شدم
کم ناراحت میشم، کم تر ناله می زنم، کمتر دلم میگیره،
کمتر به این و اون زنگ میزنم و بیشتر کار میکنم
زندگی اونجوریا که فکرشو میکردم نبود و الانم افتاده روی دور تند
به قول مهران احمدی توی برنامه ای مهمونی که اخیرا دیدم
واقعا اگر ازم میپرسیدن که آیا دلت میخواست به این دنیا بیای یا نه
می گفتم نه
چون حس میکنم قشنگی ها و رویا پردازی هام میخوان تبدیل بشن به ترس ها
از دست دادن ها و افسوس ها
و من
چند روز دیگه وارد چهل سالگیم میشم