پونه
پونه
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

زود بزرگ نشدیم؟¹

خطاب به آنه ی عزیزم؛

من عاشق بافتن موی کسی بودم
من عاشق بافتن موی کسی بودم

روز هایی که عاشقانه برای دیدنت جلوی تلویزیون لم می‌دادم،چه زود گذر کرد! چقدر زود تبدیل به کارتون کودکی هایم شدی!

آنه ی زیبایم،با اینکه موهایت نارنجی بود،اما تو تبدیل به زیباترین شخصیت کودکی ام شدی

وقتی به دوستی‌ای که با دیانا داشتی فکر می‌کنم نفسم بند می‌آید..به یاد بهترین دوستم می‌افتم؛اوهم شبیه دیانا بود،خاص و شیک..موهایی بلند و مشکی!

هنوز هم صمیمی هستیم؛ولی مثل کارتون ها نمی‌توانیم هرروز همدیگر را ببینیم.

چقدر عاشق تاب خوردن بودیم نه؟
چقدر عاشق تاب خوردن بودیم نه؟

آنه ی شیرینم؛پر حرفی هایت را که می‌بینم یاد خود می‌افتم

چقدر عاشق دوختن و کمک کردن به مامان بودیم نه؟
چقدر عاشق دوختن و کمک کردن به مامان بودیم نه؟


در دورانِ کودکی‌ام،مثل تو پر حرف و رویا پرداز بودم..ولی تو هیچوقت چشم به دنیای واقعی‌ای که در آن زندگی می‌کردی باز نکردی؛همین بود که موهای نارنجی‌ات را سفید نکرد..همین بود که تو را جاودان و آنه ی همیشگی ساخت.

همیشه قدم زدن،خوردن شکلات..وسط کلبه‌ی چوبی بودن را تصور می‌کردم،بلند بلند.گاهی مادرم مرا آنه‌شرلی صدا می‌زد.

چه آرزو های کوچلو و نازی داشتیم..
چه آرزو های کوچلو و نازی داشتیم..

اما من چشم به دنیای‌ خاکستری‌ که در آن زندگی می‌کردم باز کردم...همین بود که مرا از فاز آنه‌شرلی به دختری دیگر هل داد.

آنه ی هویجی‌ من؛عاشقت می‌مانم

ای شخصیت کودکی هایم،وقتی به تو می‌اندیشم حس شیرینی در من موج می‌خورد.خیلی وقت است این حس را از دست داده ام!

چقدر دیدن آسمون برامون قشنگ بود .نه؟
چقدر دیدن آسمون برامون قشنگ بود .نه؟

آنه ،تو برایم شیرین ترین هویجی هستی که حس کرده‌ام...!♡

بریم سراغ بی‌نوایان
بریم سراغ بی‌نوایان

اون قسمتی از شروعش که شعری را می‌خواند،من همیشه عاشق زمزمه کردن آن شعر بودم؛هنوز هم هستم...اما بعنی از جاهای شعر را تغییر داده اند.نمی‌دانم از تغییر خسته نشده‌اند؟!

همیشه دلم برای کوزت می‌سوخت،جالب اینجاست که شخصیت های اصلی..همیشه امیدوار هستند.

من بیشتر از کوزت دلم برای مادرش تنگ می‌شد.

روز هایی که آن زن بد‌جنس کوزت را کتک می‌زد،،من جای او درد می‌کشیدم و بی صبرانه منتظر همان پیرمرد مهربان(اسمش یادم نیست) می‌ماندم تا تورا در آغوش مادرت بی‌اندازد.

خدایی خیلی انیمه ی قشنگ و غمگینی بود

موهاشون خیلی خوشگلن
موهاشون خیلی خوشگلن

ولی هیچوقت بزرگ شدن کوزت رو دوست نداشتم،انگار بخشی از دورنِ کوزت خاموش شده بود.

تازه،چهره ش هم زشت شده بود
تازه،چهره ش هم زشت شده بود

البته این برداشت من است..کوزت همیشه زیباست.

اون دوتا دختری که پشت کوزت هستن
اون دوتا دختری که پشت کوزت هستن

همیشه حسرت می‌خوردم که ای کاش من اونجا بودم و دو تا سیلی آبدار به دختر بزرگه می‌زدم..بگذریم



همان دختری که در دوران کوکی کوزت را می‌رنجاند..بزرگ و فقیر شده بود،خیلی خوشگل شده بود.

فکر کنم با هم ازدواج کردن.
فکر کنم با هم ازدواج کردن.

هیچوقت نمی‌تونم قسمت اخرِ سریال هارو ببینم.

واقعا راست می‌گم😂

بیچاره  کوزت من:))
بیچاره کوزت من:))

خلاصه بگذریم..هرچقدر فکر می‌کنم کارتونی جذاب تر و به یاد ماندنی تر از این ها نمی‌یابم.




اگه شبکه پویا دوباره این هارو پخش کنه مطمئن باشید میشینم و می‌بینم😂

من نمی‌دونم لباسی که از دورانِ نوزادی تنشون بود چجوری همراهشون بزرگ می‌شد..😂

جوری لباس هاشون و عوض نمی‌کردن که وقتی رنگِ لباس عوض می‌شد بیشتر از خود شخصیت ذوق می‌کردم😂




ممنون از اینکه تو این پست هم همراهی‌م کردید..

:💝)

برای آخرین جمله:

گاهی زود دیر می‌شود!

_پونه فلاح

۱۴۰۳.۶.۵






شخصیت کودکیعاشقکوزت
میشه لبخند بزنی؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید