
#ماشین چمن زنی:
وقتی یک مدیر تو یک #سازمان مسولیت قبول میکنه، اولین وظیفه بدیهی اش اینه که همه آنچه در توان فکری داره به کار بگیره که اونجا رو جای بهتری کنه.
البته که در کمال تعجب بعضاً در سازمان های خصولتی، رشد سازمان نه تنها دغدغه نیست که ممکنه در کلان روندها هدف تخریب یا حذف اون مجموعه باشه...
(شاید برای شما هم اتفاق بیفتد)...
از این هم میگذرم...
یک مدیر تراز تلاش میکنه خودش، همکارانش و متعاقب اون سازمانش رو رشد بده... اگر ماشین چمن زنی اجازه بده...
حالا مصداق ماشین های چمن زنی میتونن چیا باشن؟
۱ـ مدیری که انقدر ضعیفه، فکر میکنه رشد بقیه ممکنه جای خودش رو تنگ کنه و در خودش نمیبینه از نو شروع کنه یا خودش رو لایق سازمان بهتر نمیبینه...
۲ـ مدیری که به قدری خودشیفته و دیکتاتوره، که فکر میکنه هرکس هر زمان خلاف نظرش حرف بزنه، منظوری نداره جز زیر سوال بردن اقتدار و صلابت مدیریتی اش... و بقول اون دیالوگ معروف، دریغ که دیکتاتورها هیچگاه تاریخ نمیخوانند...!!!
۳- همکاری که #جاه_طلبی سالم نداره و ترجیح میده در یک فضای آرام و بی چالش کار کنه تا یک فضای رقابتی و خروجی محور
4- اختلاف عمیق سطح بین مجموعه افکار کلان سازمانی و مدیر مستقیم؛ به گونه ای که کم کم تمام بلندپروازی های مدیر سرکوب میشه
۵- مدیری که سلسله مراتب رشد رو طی نکرده و به یک باره در جایگاهی که آمادگی اش رو نداره، قرار میگیره. همین یک دلیل خیلی وقتها مدیر رو دچار توهم های عمیق توطئه میکنه اونقدری که برای کل همکاران و ارکان سازمانی چالشهای پیش بینی نشده ایجاد میکنه...
۶ـ شرایط سخت اقتصادی برای کسانی که به هر دلیل فکر میکنن اینجا قانون جنگل است و باید بخوری تا خورده نشوی و بکشی تا کشته نشوی... در حالیکه منطق انسانی و حرفه ای حکم میکند که ما معتقد به رشد اکوسیستمی و همگون باشیم...
تصور کنید تنها ساکن یک جزیره دورافتاده هستید و مالک تمام زمین ها، آبها و دارایی های آن جزیره. اما امکان هیچ تجارتی ندارید، امکان هیچ تعاملی با دیگران ندارید و تا ابد در همان قضا خواهید ماند. آیا در چنین جوی پیشرفت بیشتر یا دارایی بیشتر معنا میابد؟! قطعا پاسخ منفی است. حال در نگاه جوامع کمتر توسعه یافته نیز بعضاً نگاه مسابقه و پیشی گرفتن از یکدیگر افراد را به جایی میرساند که زندگی را با مسابقه و جنگ اشتباه میگیرند و برای کسب دارایی، مقام و... بیشتر دست به هر کاری میزنند. در چنین شرایطی صحبت از اینکه اگر همگی با هم رشد نکنیم، عوارضش متوجه تو نیز میشود بیهوده است. در سازمان های کمتر برخوردار هم قصه همین است. گاه به این موضوع بی توجهیم که مدیر، کارشناس یا حتی مالک یک سازمان نامتجانس و مریض بودن نه تنها مزیتی نیست بلکه سرشار از دردهای پنهان است که هیچگاه برای هیچ کس افتخار، آرامش یا حتی عایدی مداومی به همراه نخواهد داشت...
توی لینکدین هم با من باشید:
https://www.linkedin.com/in/sadrimohsen
ااینجا
ینستاگرام من:
@sadriimohsen
دیگر ماشین های چمن زنی که در زندگیتان دیده اید را با من به اشتراک بگذارید...