ستاره ها
تا ابد بیهمتا میمانند...
درست مثل رد منحصر بهفرد انگشتان برگ
روی تنِ خیسِ خاک
برای زندهها
هیچ گاه نمیتوان ترانهای سرود
پس میخواهم
برای یک بار هم که شده
طعم نیستی را بچشم
به قیمت جانم
به قیمت نبودن
حتی اگر سال ها طول بکشد...
حتی اگر برای دوباره زیستن
خیلی دیر شود
باز هم میخواهم مرگ را
با روح خود
لمس کنم
و در آغوش خاک
چشمانم را به روی ابدیت باز کنم
ابدیتی در آغوش عدم...